بت پرستى در شبه جزيره
عربهاى پيشين, مانند قوم عاد و ثمود به طور مسلم, بت پرست بودند و به وسيله بلاهاى مخصوصى هلاك شدند, ولى از زمانى كه ابراهيم با هاجر و اسماعيل در مكه فرود آمدند و سكونت گزيدند, دين توحيد و يكتاپرستى در آن نقطه منتشر بود تا آن كه يكى از فرزندان اسماعيل به نام (عمروبن لحى) حكومت مكه را در دست گرفت و پس از مدتى, سخت بيمار شد و براى معالجه به سرزمين شام رفت. مشاهده كرد كه آنان اشكال اجرام كيهانى و تمثالهاى شخصيتهاى بشرى را مى پرستند و معتقدند كه بر اثر عبادتِ اين اشكال و تمثالها, خود اجرام و روح آنها, آنان را يارى مى نمايند. وى اين مطلب را پسنديد و از آنها تقاضاى بت كرد و آنان بت (هبل) و بتهايى به نام (اساف) و (نائله) را كه به صورت دو جوان زيبا يا به شكل زن و شوهر بود, به وى دادند و او آنها را در خانه خدا (كعبه) جاى داد و مردم را به عبادت آنها دعوت كرد و اين دعوت, كه با روح جهل و نادانى بشر توأم و با روح خضوع در برابر نيروى مافوق كاملاً وفق مى داد, رواج كامل پيدا كرد.روزى كه پيامبر مبعوث شد, عقيده آنان اين بود كه بتان معبودند نه خالق, شفيع و مقربند, نه آفريدگار جهان و لذا قرآن در رد آنان چنين مى گويد: (اين بتان مانند شما بندگانند و اين بتها نه شما را مى توانند يارى كنند و نه خود را)(1) و در آيه دوم مورد بحث در پاسخ آنها چنين مى گويد:(لِلَّهِ مَافِى السَماوَاتِ وَالأَرْضِآنچه در آسمانها و زمين است, از آن خداست)او شايسته پرستش است, يعنى اين اجرام آسمانى و زمينى بسان شما مخلوقند و بر شما برترى ندارند و پرستش آنها باعث تقرب نيست.اين حقيقت, كه بتها معبود بودند, نه خالق, در قرآن در سوره هاى عنكبوت (آيه 16) و زخرف (آيه 87) و زمر (آيه 38) نيز وارد گرديده است.