شرك, به معناى معبود غير واقعى را به جاى معبود واقعى پنداشتن, جهتى جز آميختگى فطرت با جهل و نادانى ندارد; يعنى از يك طرف انسان تحت فشار فطرت و دلايل روشن خداشناسى قرار مى گيرد, خواه ناخواه معتقد مى گردد كه براى جهانْ صانعى هست و نظام شگفت انگيز عالم هستى بى پديد آرنده امكان ندارد, از طرف ديگر براثر جهل و نادانى و نبودن معلومات صحيح, و دور بودن از محيط تبليغى پيامبران الهى, چون خداى واقعى را از خدا نمايانْ درست تشخيص نمى دهد, بى اختيار مجازها را حقيقت پنداشته, بتهاى بى جان و بى روح و يا اجرام شفاف و درخشان آسمانى را خدا مى پندارد.اگر مشعلهاى فروزان علم و دانش و برنامه هاى صحيح انبيا اين فطرت را راهنمايى كنند, ريشه بت پرستى از صفحه گيتى برداشته مى شود.