انسان به عللى به سوى جهان مافوق طبيعت كشيده مى شود, ولى به جاى اين كه او را بپرستد و به جاى اين كه در برابر خداوند, خاضع گردد, در مقابل آفريده هايى, مانند خود خضوع مى كرد.توجه آنان به بتان, بيشتر براى اين بود كه خداوند را دور از حس مى ديدند; از اين نظر با خود فكر مى كردند كه توجه به موجود دور از حس و عبادت مبدئى كه از افق ديد ما بيرون است بى ثمر مى باشد, ناچار بايد محسوس را عبادت كرد كه توجه و پرستش آن, پرستش خداوند حساب شود و يا لااقل, شفيع و واسطه ميان آنها و آفريدگار جهان گردد; بنابراين آنان هرگز بتها را خدا و آفريدگار زمين و آسمان نمى دانستند و خالقيت را از شؤون خدا و از صفات منحصر به او مى شمردند و لذا هر موقع از آنان سؤال مى شد و به آنان گفته مى شد: (مَنْ خَلَقَ السَّمَاواتِ والأَرْض; آسمانها و زمين را چه كسى آفريده است). (ليَقُولُنَّ اللّهُ; خدا آفريده است)قرآن در اين موقع, مطابق اعتراف آنان, محكوميت آنها را صادر مى كند و مى فرمايد: اگر واقعاً خالق جهان اوست, پس چرا ديگرى را مى پرستيد; و به پيامبر دستور مى دهد كه بگويد (الْحَمدُلِلَّهِ) ستايش و پرستش از آن خداست.شعب بت پرستى در جهان, بيرون از حد و شمار است, از ميان فرقه هاى آن, صابيها, برهمائيها و بودائيان و بت پرستان شبه جزيره عربستان از برجستگى بيشترى برخوردارند و تمام اين فرق, بتان خود را معبود لايق ستايش و شفيع و مقرب مى دانستند, نه خالق زمين و آسمان; گروهى گام فراتر نهاده و آنها را مدبر جهان مى دانستند و بت پرستان شبه جزيره به اين مطلب نيز معتقد بودند.