تكامل صحيح, آن است كه در تمام شؤون فردِ مورد تربيت صورت گيرد; زيرا تكامل در يك جهت و عقب ماندگى در جهات ديگر, مايه نابودى فرد است; مثلاً هرگاه در تكامل جسمى و مادى كودك, تنها قلب او رشد كند, ولى اعضاى ديگر او اصلاً رشد نكنند و يا رشد آنها متناسب با رشد قلب كودك نباشد, چنين تكامل يك بعدى, مايه مرگ مى شود.عين همين مطلب در مجموع شؤون انسان نيز حكم فرماست. هرگاه فشار رشد و نمو, روى جنبه هاى مادى و غرايز نفسانى قرار گيرد و جهات ديگر زندگى او مورد غفلت واقع شود, نام اين تكامل, تكامل يك بعدى و تكامل غير صحيح خواهد بود و تنها آن تكامل, صحيح و ضامن بقاست كه در تمام جوانب و جهات موجودِ در حال رشد صورت پذيرد و همه جهات با نظام خاصى رو به جلو گام نهند.نقطه ضعف مكتب اخلاقى غرب اين است كه تنها به يك بعد از ابعاد روح انسان تكيه مى كند و ابعاد ديگر روح انسان را ناديده مى گيرد; مثلاً هر نوع مكتب تربيتى كه براساس روان شناسى (فرويد) استوار شود, شخصيت انسان را از طريق غرايز, تجزيه و تحليل كرده و از ميان غرايز, بر شهوت و تمايلات جنسى تكيه مى كند و در نتيجه, شخصيت و منش واقعى انسان در شهوت و امور جنسى خلاصه مى شود و ديگر ابعاد روح انسان ـ كه روان شناسى روز برآنها دست يافته ـ مورد غفلت قرار مى گيرد.اين گروه از علماى روان شناس و متخصصان امور تربيتى, انسان را از ديده شهوت و عينك تمايلات جنسى بررسى مى كنند و براثر محدوديت شيوه بحث, از ديگر كرانه هاى وجود او غافل و بى خبرند و ضرر اين گروه از كارشناسان امور تربيتى, بسيار سهمگين و هولناك است.برخى ديگر از كارشناسان امور تربيتى ـ كه تمايلات ماترياليستى و ماديگرى دارند و زيربناى افكار آنان را اصالت ماده و انكار ماوراى آن تشكيل مى دهد ـ در روش بحث خود غالباً به پرورش تن اهميت مى دهند, نه روح و روان و به جاى تعديل غرايز و رهبرى آن, به ارضا و اشباع هر چه بيشتر آن مى پردازند اصلاح آن; باسوادانى مى پرورانند كه زمين و فضا و دريا را جولانگاه خود قرار مى دهند و با روشن كردن جرقه اى, جهان را به آتش مى كشند, نه انسانهاى كاملى كه به فضايل انسانى آراسته شوند و نوع پرورى و تفاهم را پيشه خود سازند.در اين نظامهاى اخلاقى ـ خواه از كشورهايى بر خيزد كه رسماً به ماديگرى و ماده پرستى و انكار ماوراى طبيعت معروف هستند و يا از كشورهايى كه هنوز حفظ صليب و خدايان سه گانه, مايه افتخار و مباهات آنهاست ـ خلأ روحى انسانْ تنها با دانش, حرص تسلط بر منابع طبيعى و انرژى هاى جهان, گسترش و توسعه قدرت و اشباع غرايز پر مى شود و ديگر در فضاى روح انسان, جايگاهى براى ملكات انسانى و فضايل اخلاقى ـ كه شرق و شرقى به آن مى نازد ـ باقى نمى ماند.مسابقه دولتهاى بزرگ جهان ـ كه براى علوم تربيتى و انسانى, ده ها دانشكده و صدها متفكر و استاد دارند ـ در ساختن سلاحهاى مخرب و ويرانگر, در گسترش پايگاه هاى نظامى, در استخدام مغزهاى علمى براى تحصيل نيروى رزمى بيشتر, گواه زنده بر گفتار ماست; زيرا با وجود گسترش علوم انسانى و تربيتى و با وجود پيدايش رشته ها و شاخه هاى فراوان براى علوم انسانى, غالباً كوششهاى دانشمندان اين علوم در رهبرى اجتماع به سوى يك سعادت واقعى, عقيم و بى نتيجه مانده است و علت بزرگ عقيم ماندن تلاشها اين است كه نظام تربيتى براساس ماديگرى و ماده پرستى و انقطاع از خدا و ماوراى طبيعت است; روشهايى است بر اساس فيزيك و غفلت از متافيزيك و چون تربيت در چنين نظامهايى, يك بعدى است, نمى تواند به نتيجه مطلوب برسد.بنابراين, براى رسيدن به هدف عالى, چاره اى جز اين نيست كه دگرگونى عظيم در سيستمهاى تربيتى و نظامهاى پرورشى پديد آيد و متدهاى تربيتى براساس (متافيزيك) و اعتقاد به خداى بزرگ استوار شود; خدايى كه بشر را با مسؤوليتهاى بزرگ آفريده است و در سراى ديگر ـ كه آغاز زندگى نو است ـ به تمام اين مسؤوليتها دقيقاً رسيدگى خواهد شد و هر فردى متناسب كردار و رفتار خود, كيفر و پاداش خواهد داشت. زمانى كه اعتقاد به خدا و مذهب و توجه به سراى ديگر, اساس نظامهاى تربيتى انسانها را تشكيل ندهد, كليه كوششهاى بين المللى و منطقه اى براى اصلاح جوامع, عقيم و بى ثمر خواهد ماند.