اسلام و موقعيت پدران و مادران
راستى كتاب آسمانى در تحكيم اصل حياتى (عاطفه) كه نشاط و لذت زندگى بستگى به آن دارد, حداكثر كوشش را به عمل آورده است و با تعابير گوناگون و روشهاى ستوده, اساس آن را محكم نموده است.ولى متأسفانه امروز در اجتماع ما, برخى از مادران هوسباز, پدران عياش, عملاً اساس عواطف را متزلزل ساخته و با فرستادن فرزندان به شيرخوارگاه, خود را از قيد پرورش اولاد راحت كرده اند و در نتيجه, محيط گرم و پر نشاط خانوادگى را به يك محيط سرد دور از مهر و محبت مبدّل نموده اند.دانشمندان مى گويند: شيرخوارگاه اگر چه مى تواند تربيت جسمانى فرزندان را به عهده بگيرد, ولى ريشه عواطف را كه از دامنهاى پرمهر و آغوشهاى گرم پدران و مادران سرچشمه مى گيرد, مى سوزاند و ميوه چنين محيط (شيرخوارگاه) غالباً بچه هاى خشن, بى رحم و جانى مى باشد, و از اين رهگذر, بر دشواريهاى اجتماعْ مبالغى افزوده مى شود.اهميت مقام والدين در قرآن, از تعبيرات گوناگون و طرز بيان شيرين آن به خوبى استفاده مى شود:1. براى اين كه فرزندان به اهميت مقام پدران و مادران متوجه شوند, در سوره هاى مختلف, نيكى به پدر و مادر پس از پرستش خدا بيان شده است و جمله زير و مشابه آن در قرآن زياد است:(وَقَضى رَبُّكَ اَü تَعْبُدُوا اِü اِيّاهُ وبِالْوالِدَيْنِ إحْسِاناًفقط خداوند حكم كرده است كه او را بپرستيد و به والدين نيكى نماييد)اين مضمون در سوره هاى بقره(2) آيه 83; نساء (4) آيه 36; انعام (6) آيه 151; اسرا (17) آيه 23; لقمان(31) آيه 14 با عبارات مختلف تكرار شده است.2. صريحاً دستور مى دهد كه مسلمانان از هرگونه بذل و بخشش به والدين, خوددارى ننمايند و در تمام دوران زندگى از والدين مواظبت كامل به عمل آورند; اينك متن آيه ها را در اين جا مى نگاريم:(اِنْ تَرَكَ خَيْراً الْوَصِيَّةُ لِلْوالِدَيْنِ وَالاَقْرَبينَ بِالْمَعروفِ(1)اگر مالى بر جاى گذارد, براى پدر و مادر و خويشاوندان به طور پسنديده وصيت كند)(قُلْ مِا اَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوالِدَيْنِ(1)
بگو آنچه مى توانيد درباره پدران و مادران انفاق نماييد)(اِمّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ اَحَدُهُمِا اَوْكِلاَهُمِا فَلا تَقُلْ لَهُمِا اُفٍّاگر يكى از آن دو يا هر دو در كنار توبه پيرى رسيدند, به آنها [حتى] اف مگو)3. قرآن شيوه رهبران آسمانى و آموزگاران الهى را نقل مى كند, كه آنان نسبت به پدر و مادر شديداً احترام مى كردند و پس از درگذشت در حق آنها استغفار مى نمودند و با ملاحظه آيات زير, اين مطلب روشن مى شود:(وَبَرّاً بِوالِدَيْهِ;(1) [حضرت يحيى] نسبت بوالدين نيكوكار بود)(رَبَّنَا اغْفِرْليِ وَلِوالِدَيَّ وَلِلْمُؤمِنينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسِابُ.)حضرت خليل الرحمن از خداوند درخواست مى نمايد كه خداوند, او و والدين و مؤمنان را روز حساب بيامرزد.جامعترين آيه اى كه وظايف فرزندان را نسبت به پدران و مادران معين مى نمايد, آيه 23 و 24 سوره اسراء است كه خلاصه آن را در اين جا مى آوريم:اول: نيكى به والدين;دوم: در دوران پيرى از آنها پرستارى نمايد;سوم: سخنى كه موجب انزجار روحى آنهاست نگويد و با كمال احترام با آنها سخن بگويد;چهارم: در برابر آنها خاضع و فروتن باشد;پنجم: از خداوند براى آنها طلب رحمت و مغفرت بنمايد.از رهبر عالى قدر اسلام و ساير پيشوايان ما روايات زيادى وارد شده است كه وظايف فرزندان را در برابر پدران و مادران تعيين نموده است, و ما براى اختصار از نقل آنها خوددارى مى نماييم.اكنون برگرديم آيه مورد بحث را تفسير كنيم:قرآن مجيد روى اهميتى كه خدمات ارزنده پدر و مادر دارد, پدر و مادر را سفارش مى كند و مى فرمايد: (وَوَصَّيْنَا الاِنْسِانَ بِوالِدَيْهِ; ما به انسان در مورد پدر و مادر سفارش كرديم)سپس علت احترام به مادر را مدلل مى كند كه در راه پرورش كودك در دوران جنينى ناتوانيهاى فراوانى را متحمل شده, چنان كه مى فرمايد:(حَمَلَتْهُ اُمُّهُ وَهْناً عَلي§ وَهْنٍ
با ناتوانيهاى روز افزونْ او را حمل كرده و كار او را به پايان رسانيده است)مقصود از اين جمله, همان دوران باردارى است كه دوران متوسط آن حدود 280 روز است و حداكثر توقف طبيعى آن 310 روز, و بالاتر از آن يك امر غير طبيعى محسوب مى شود, واين ناتوانى براثر رشد و نمو جنين است كه عارض مادر مى شود.تازه با طى شدن دوران حمل, كار مادر به پايان نمى رسد, بلكه بايد دو سال او راشير دهد, چنان كه مى فرمايد: (وَفِصِالُهُ فى عِامَيْنِ). مفسران مى گويند: مقصود از اين جمله, اين است كه پس از دو سال او را از شيرباز گيرد. مؤيد اين تفسير آيه 233 سوره بقره است كه صريحاً دستور مى دهد كه مادران دو سال به فرزندان خود شير دهند, چنان كه فرموده:(وَالْوالِداتُ يُرْضِعْنَ اَوْلادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كامِلَيْنِ
مادران دو سال كامل به فرزندان شير بدهند)ولى احتمال ديگر دارد كه منظور اين باشد كه در ضمن دو سال او را از شير باز گيرد, و ديگر لازم نيست كه دو سال تمام شير دهد, زيرا در سوره احقاف (46) آيه 15, دوران حمل و شيردادن را سى ماه قرار داده است; چنان كه مى فرمايد:(وَحَمْلُهُ وَفِصِالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً
دوران باردارى و از شير گرفتن او سى ماه تمام است)هرگاه بگوييم: اين آيه فقط راجع به فرزندانى است كه حداقل حمل آنها شش ماه است كه بر سر شش ماه متولد مى گردند, در اين صورت, اين نوع كودكان باطى كردن دوران 24 ماه شيرخوارگى, سى ماه تكميل مى گردد.ولى اگر بگوييم كه اين حد, يعنى سى ماه, منحصر به فرزندانى نيست كه در حداقل حملْ به دنيا مى آيند, بلكه يك قانون عمومى است, براى عموم فرزندان, خواه شش ماهه, يا نه ماهه, در اين صورت هرگاه بچه در رحمْ كم بماند به جبران اين كه كمتر در رحم مانده است, بايست دو سال تمام شير بخورد و اگر بچه سر نه ماه چشم به دنيا گشود, براى اين كه دوران باردارى و شيرخوارگى نبايست بيش از سى ماه باشد, بايد بچه را, سر 21 ماه از شير باز گرفت, تا مدت دودوران او بيش از سى ماه نباشد.بنابراين مى توان احتمال دوم را در جمله (وَفِصِالُهُ فى عِامَيْنِ) تقويت كرد كه منظور اين است كه در ضمن دو سال بايد فرزند را از شير باز گرفت, خصوصاً كه غلبه با بچه هايى است كه در حد متوسط طبيعى كه همان نه ماه است, چشم به جهان مى گشايند; از اين جهت نمى توان آيه (وَحَمْلُهُ وَفِصِالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً) را حمل برافراد غير غالب نمود.