نعمت رهبري بصير
اگر در جريانات اخير، مقام معظم رهبري، و به دنبال ايشان مردم، سکوت کرده بودندو با تساهل و تسامح از کنار مسئله م ي گذشتند، عاقبت اين انقلاب به کجا م ي انجاميد؟
اگر کسي بگويد: اين تصميم قاطع رهبري، نمونه اي از آن تصميم قاطع علي براي
جنگ با اصحاب جمل است، حرف بي جائي نزده است. اين يک بصيرت و فراست
الهي است. اين مصداق «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ ا ... 7 » است. اگر انسان از
استعداد کافي وخدادادي بهره مند بود و در عمل هم با خدا پيمان بست که آن چه مورد
رضايت الهي است، عمل کند و بر سر اين پيمانش هم استقامت کرد، حاشا و ک که
خدا او را کمک نکند. خدائي که ما م ي شناسيم، اين گونه نيست. از اين جهت بايد در
مورد عظمت اين نعمتي که خدا به ما داده است و چنين رهبري به ما عطا فرموده، تفکّر
کنيم. اگر او را با همه رهبران دنيا مقايسه کنيم، چه نسبتي مي توانيم برقرار کنيم؟ آن ها
چه مقدار از لياقت رهبر ما را دارا هستند؟ اگر به تعصب متّهم نمي شدم صريح جواب
م ي دادم؛ امّا اجمالاً عرض مي کنم که به عقيده بنده، قابل مقايسه نيستند. اگر اين نعمت
را نداشتيم، م ي فهميديم که چه احتياجي به آن داريم.
معمولاً آدميزاد با مقايسه م ي
فهمد که چه نعمتي دارد. وقتي قدر چشم سالم را مي داند و شکر خدا را بجا مي آورد
که به او نابينائي را نشان دهند. کشورمان را با کشور افغانستان مقايسه کنيم؛ چقدر مردم
افغانستان با ارتش مارکسيستي شوروي و حکومت دست نشانده آن ها مبارزه کردند.
تقريباً هم زمان با انقلاب ايران، مبارزات آن ها هم شروع شد. سي سال از اين جريان
گذشته و عاقبت دشمن در خانه آن ها آمده و اختيار همه امورشان را به دست گرفته
است؛ ولي خدا به ما عنايت کرد و رهبري به ما داد که آن چنان پيروزي و عزّتي نصيب
ما شد که ديگران به آن غبطه مي خورند. فرق ما با کشور افغانستان در چيست؟ آيا آن
ها کم مبارزه کردند؟ من م ي دانم که بسياري از گروه هاي افغاني خيلي بيشتر و عميق
تر از ما مبارزه کردند و سختي هاي شديدتري را تحمّل کردند؛ ولي بعد از اين همه
گرفتاري ها، ويراني ها، عقب افتادگي ها و ... در خانه خودشان زير يوق دشمن هستند؛
چرا؟ چون رهبري مثل امام نداشتند.