ببينيد که آيا شما اولي به جنون هستيد يا او؟ اين جا مفتون به معني مجنون يا جنون است. فتنه در «الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل » با «بايکم المفتون » با اموال و اولاد چه ارتباطي دارد؟ هيچ جهت مشترکي که قابل قبول باشد بين اين ها نم يشود پيدا کرد. همچنين مانند: «... أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا ... 5» و امثال اي نها که معمولاً در کتا بهاي لغت هم، اي نها را به عنوان معاني متعدد براي فتنه ذکر کرده اند.قاعده اي در زبا نشناسي وجود دارد که مي گويد: اصولاً الفاظي که در هر زباني وضع مي شوند، ابتدائاً براي مصاديق ماديّ است. آدميزاد در ابتدا که شروع به حرف زدن م يکند، هنوز مسائل معنوي و انتزاعي را درست درک نمي کند. آن چه مورد نيازش است، همين مصاديق ماديّ است که در دنيا با آ نها سر و کار دارد. مثلاً قطعاً اول مفهوم علوّ را که وضع کردند قطعاً که مي گويم يعني ظن متآخم بعل م اول براي بالا بودن سقف نسبت به کف و امثال آن وضع کرده اند. بعد توجه پيدا کردند به اي نکه يک معان ياي وجود دارد که تعبير ديگري با آن مناسب نيست جز اين که بگوييم آن ها بلند هستند. مثل اين که بگوييم مقام خدا علوّ دارد. يعني بعد از تصور علوّ مادي، اين معنا را براي علوّ معنوي تصور م يکنند. در اينجا همان لفظي را که براي علوّ مادي وضع شده بوده، تجريد مي کنند و مي گويند دو گونه علوّ داريم يکي علوّ حسي است و يکي علوّ معنوي است، و خدا علوّ معنوي دارد و چيزهايي از اين قبيل. اين قاعده را در زبا نشناسي مي توان مورد توجّه قرار داد که اول الفاظ براي مصاديق ماديّ وضع شده و تدريجاً به مناسبت هايي براي معاني انتزاعي اعتباري، و بعد هم براي معاني معنوي مافوق طبيعي به کار رفته است. اما گاهي يک مفاهيم معنوي هست که نم يشود بگويند يک مصداق ماديّ و يک مصداق معنوي دارد. آن قدر از خصوصيّات ماديّ تنزيه شده که اصلاً معناي ديگري شده است. به هر حال مي توان اين را يک قاعد هاي تلقي کرد که الفاظ ابتدائاَ براي معاني حسّي وضع شده، بعد تدريجاً با تصرفاتي، اول به صورت مجازِ با قرينه، بعد کم کم به صورت منقول به کار رفته، و بعد يک معناي جديدي پيدا شده است. اگر اين را بپذيريم، وقتي موارد استعمال فتنه را ملاحظه م يکنيم، حسّي ترين معنايي که براي فتنه در خود قرآن کريم ا س ت ع م ا ل ش د ه ا س ت د ر آ ي ه ش ر ي ف ه : «يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُون 6» است: يعني به عنوان عذاب انسا نهايي روي آتش گداخته مي شوند. فَتَنَ در اي نجا يعني داغ کردن و سوزاندن. وقتي طلا را در آتش ذوب مي کنند، مي گويند: فتن الذهب، يعني طلا را روي آتش آب کردند. از اين جهت مي توان گفت: