دنيا جايگاه امتحان و فتنه
بحث ديگر اين است که آيا زندگي انسان در اين دنيا بي فتنه مي شود فتنه به معنايعامش که شامل همه موارد امتحان م يشود، چه امتحانات فردي چه امتحانات گروهي
و اجتماعي ؟ البته محال عقلي نيست؛ ولي حکمت الهي اين گونه نيست. اين عالم به
گونه اي است که سر دو راه يها و چندراه يها واقع م يشويم. گاهي ترديد پيدا مي کنيم
که اين طرف را انتخاب کنيم يا آن طرف را؟ اين وضع زندگي که ما داريم، بدون
امتحان نم يشود. خدا هم مي فرمايد: «الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُ م ... 7» : ما مرگ
و زندگي را آفريديم براي اين که شما را امتحان کنيم. امتحان کنيم که چه بشود؟ ...«
أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً ... » که کدامتان کارتان بهتر است؛ يعني خدا براي ارزشيابيِ کار بايد
يک شرايطي فراهم کند. اسم اين، امتحان است. پس بر حسب اين آيه و ده ها آيه ديگر
خدا م يفرمايد: شرايطي پيش مي آوريم که شما امتحان شويد تا آنچه ته دلتان است
ظاهر شود. جوهر وجودتان ظهور پيدا کند که چه کسي هستيد؟ اين کار خداست.
البته خدا از اوّل مي داند که هر کسي چقدر گناه خواهد کرد، و اگر از اول شخص را
العياذ بالله در جهنّم م يآفريد، چه کسي مي توانست بگويد چرا؟ ولي اين عالم براي
چيست؟ بايد اين عالم باشد تا من با اختيار خودم اين مسير را طي کنم و انسان يعني
همين. آنچه منشأ اين شده که آدميزاد اين لياقت را پيدا کند که به مقام خلافت الهي
برسد، همين ويژگي است و ا فرشتگان مقرّب الهي بودند؛ ولي خدا صلاح ندانست که
آ نها خليفه شوند. گفت: «... إِنىّ جَاعِلٌ فىِ الْأَرْضِ خَلِيفَة.. 8» : من جانشيني را در زمين
به وجود خواهم آورد. گفتند: «... أَتجَْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَ يَسْفِكُ الدِّمَاءَ ... »: اين
موجودي که مي خواهي روي زمين بيافريني موجودي است که فساد و خونريزي خواهد
کرد. آيا اين را خليفه م يکني؟
« ...قَالَ إِنىّ أَعْلَمُ مَا تَعْلَمُو ن »: فرمود: آن سرّي که در
اين کار است شما نمي فهميد. و نمي توانستند هم بفهمند. چون سرّ همين بود که بايد
يک موجودي باشد که با اختيار و انتخاب خودش به مقام قرب الهي برسد. و فراتر از
مقام ملائکه هم برسد. امّا اختيار و انتخاب لازم هاش اين بود که آدم دو گرايش مختلف
داشته باشد: هم گرايشي داشته باشد که او را به طرف گناه بکشد و هم گرايشي به طرف
عبادت، و او جهت عبادت را انتخاب کند و بدين وسيله برتري خودش را ثابت کند،
روشن کند که جوهر او اين گونه است که پا روي خواست ههاي نفساني اش مي گذارد تا
خدا راضي باشد و اين در ملائکه نبود؛ يعني نمي دانستند گرايش به معصيت يعني چه؟