صفين در رکاب او بودند بر روي او شمشير کشيدند. تا آنجا که ايستاد و چهار هزار نفر از اصحاب خودش را که در جنگ صفين از يارانش بودند، را از دم شمشير گذراند. بسياري از مردم تعجّب م يکردند و مي گفتند: اي نها نماز خوان، روزه گير و حافظ قرآن هستند و پينه ها بر پيشاني دارند. چطور علي جرأت مي کند که اين ها را بکُشد؟ همان علي که براي گريه طفل يتيمي ناله م يکرد، و براي اينکه خلخال از پاي دختري ذميّ کشيده بودند، گفت: اگر مسلمان از اين ماجرا دقّ کند و بميرد، جا دارد، شمشير مي کِشد و چهار هزار نفر از مسلمانان نماز خواني که تا ديروز به حمايت او شمشير مي زدند را مي کُشد. چنين کاري هم خيلي قدرت و هم خيلي بصيرت مي خواهد؛ لذا فرمود: «... أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنِّي فَقَأْتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِئَ عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِ ي ... 12 » من چشم فتنه را درآوردم که غير از من کسي جرأت اين کار را نم يکرد. فتنه اينگونه است. به جائي مي رسد که گاهي نزديک ترين مؤمنين و باهو شترين افراد کم مي آورند. شخصي همچون عليّ و مؤيَّد من عندالله بايد باشد، که بداند در چنين موقعيّتي چه بايد کرد و چگونه بايد چشم فتنه را درآورد. اگر اين جريان ادامه پيدا کرده بود، معلوم نبود من و شما امروز چيزي از اسلام بدانيم. اگر خوارج حاکم شده بودند، و عليّ را زودتر از نوزدهم رمضان ضربه زده بودند، معلوم نبود چيزي از اسلام باقي بماند. با وجود چنين افرادي که مي خواستند با ذهن و فکر خودشان و هر روز با يک فکري جامعه را اداره کنند، براي اسلام چه باقي مي ماند؟ عليّ - عليه السلام - اينها را قلع و قمع کرد تا جريان سالم اسلام بر قرار شود. البته امتحان هميشه وجود دارد و کساني در اين امتحان ها مردود خواهند شد؛ امّا اينان بزرگ ترين مانعي بودند که ديگران راحت فري بشان را م يخوردند. اگر کافر يا منافقي مخالفت م يکرد، مخالفت با او مشکل نبود، و همه فريبش را نمي خوردند. امّا اين حافظان قرآن، با آن پين ههاي پيشاني، با آن شب زنده داري ها، با آن مناجا تها و عبادت ها، مردم را فريب مي دادند. خيلي از آنها هم نمي فهميدند. البته ما نبايد درباره باطن آ نها قضاوت کنيم. قضاوت دست خداست و در روز قيامت به حساب همه خواهد رسيد؛ امّا علي الظاهر خيلي از اين ها هم از سرا نشان که يک عدّه شياطين بودند، فريب خورده بودند و به اين دام جهالت افتاده بودند. أَعَاذَنا اللهُ وَ إيَّاکُم إن شَاءَ الله