فراسوی غبار ندای انقلاب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فراسوی غبار ندای انقلاب - نسخه متنی

محمدتقي مصباح يزدي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

کار به جائي کشيد که در جنگ نهروان اصحاب خود علي و همان هائي که در جنگ

صفين در رکاب او بودند بر روي او شمشير کشيدند. تا آنجا که ايستاد و چهار هزار نفر
از اصحاب خودش را که در جنگ صفين از يارانش بودند، را از دم شمشير گذراند.
بسياري از مردم تعجّب م يکردند و مي گفتند: اي نها نماز خوان، روزه گير و حافظ قرآن
هستند و پينه ها بر پيشاني دارند. چطور علي جرأت مي کند که اين ها را بکُشد؟
همان علي که براي گريه طفل يتيمي ناله م يکرد، و براي اينکه خلخال از پاي دختري
ذميّ کشيده بودند، گفت: اگر مسلمان از اين ماجرا دقّ کند و بميرد، جا دارد، شمشير
مي کِشد و چهار هزار نفر از مسلمانان نماز خواني که تا ديروز به حمايت او شمشير
مي زدند را مي کُشد. چنين کاري هم خيلي قدرت و هم خيلي بصيرت مي خواهد؛ لذا
فرمود: «... أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنِّي فَقَأْتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِئَ عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِ ي ... 12 »

من چشم فتنه را درآوردم که غير از من کسي جرأت اين کار را نم يکرد. فتنه اينگونه
است. به جائي مي رسد که گاهي نزديک ترين مؤمنين و باهو شترين افراد کم مي آورند.
شخصي همچون عليّ و مؤيَّد من عندالله بايد باشد، که بداند در چنين موقعيّتي چه بايد
کرد و چگونه بايد چشم فتنه را درآورد. اگر اين جريان ادامه پيدا کرده بود، معلوم
نبود من و شما امروز چيزي از اسلام بدانيم. اگر خوارج حاکم شده بودند، و عليّ را
زودتر از نوزدهم رمضان ضربه زده بودند، معلوم نبود چيزي از اسلام باقي بماند. با
وجود چنين افرادي که مي خواستند با ذهن و فکر خودشان و هر روز با يک فکري
جامعه را اداره کنند، براي اسلام چه باقي مي ماند؟ عليّ - عليه السلام - اينها را قلع و
قمع کرد تا جريان سالم اسلام بر قرار شود.

البته امتحان هميشه وجود دارد و کساني در
اين امتحان ها مردود خواهند شد؛ امّا اينان بزرگ ترين مانعي بودند که ديگران راحت
فري بشان را م يخوردند. اگر کافر يا منافقي مخالفت م يکرد، مخالفت با او مشکل
نبود، و همه فريبش را نمي خوردند. امّا اين حافظان قرآن، با آن پين ههاي پيشاني، با آن
شب زنده داري ها، با آن مناجا تها و عبادت ها، مردم را فريب مي دادند. خيلي از آنها هم
نمي فهميدند. البته ما نبايد درباره باطن آ نها قضاوت کنيم. قضاوت دست خداست و در
روز قيامت به حساب همه خواهد رسيد؛ امّا علي الظاهر خيلي از اين ها هم از سرا نشان
که يک عدّه شياطين بودند، فريب خورده بودند و به اين دام جهالت افتاده بودند.

أَعَاذَنا اللهُ وَ إيَّاکُم إن شَاءَ الله



1 . التغابن / 15 .

2 . البقره / 124 .

3 . المدثر / 30 .

4 . المدثر / 31 .

5 . همان.

6 . الاعراف / 27 .

7 . طه / 120 .

8 . الاعراف / 21 .

9 . آل عمران / 144 .

10 . نهج البلاغه، خطبه 2 .

11 . همان، خطبه 10 .

12 . همان، خطبه 93 .

/ 125