فراسوی غبار ندای انقلاب نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

فراسوی غبار ندای انقلاب - نسخه متنی

محمدتقي مصباح يزدي

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اگر کاسب شوند، مي خواهند ميلياردر شوند. مي خواهند نه تنها اختيار اموال خود
بلکه اختيار اموال ساير افراد را هم داشته باشند. امّا همّت بلندِ صحيح اين است که ما اوّل
بفهميم کمال چيست تا سعي کنيم به آن کمال حقيقي برسيم. در اين جا فتواي بسياري
از انسان ها با فتواي قرآن اختلاف دارد. معمولاً گمان مي شود که لذائذ دنيا، مقامات
دنيا، رئيس جمهور شدن، وزير و نماينده شدن، ... اين ها خيلي مقامات عالي اي است
و بايد همّت کرد تا به اين ها رسيد و اگر به اين ها برسيم، خيلي ترقّي کرده ايم؛ امّا
قرآن مي فرمايد: «إِنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ ... 7» و نيز مي فرمايد: « ... وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا
فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ مَتاعٌ 8 » : اگر خود اين امور را هدف قرار دهيد، سرگرمي و بازيچه اي
بيش نيست و اصلاً ارزشي ندارد. همّت بلند واقعي مال کساني است که اول بفهمند چه
چيزي خواستني است، آدمي زاد به کجا مي تواند برسد و خداوند چه مقامي براي انسان
قرار داده است. بله، همّت بلند داشتن و اين که انسان به هيچ حدّي از کمال قانع نباشد و
هرجا رسيد بخواهد که يک پله بالاتر برود، بسيار خوب است، به شرط اين که در يک
راه صحيحي که واقعاً کمال باشد، قرار گيرد.

اين که مقام معظم رهبري فرمودند: «همّت
را مضاعف کنيد »، مقصود اين است که همّت را در راهي که مرضيّ خداست و موجب
کمال و سعادت خودتان و ملت تان است، مضاعف کنيد؛ نه اين که همّت تان را در راه
دنياطلبي و دنياپرستي مضاعف کنيد. امور دنيا، بخاطر اين است که ابزاري باشد براي
تقرّب به خدا، براي ترويج دين، براي حفظ عزّت اسلامي در مقابل دشمنان و کفّار، نه
اين که خودش مطلوبيّت داشته باشد. اگر ارزش داشت، اميرالمؤمنين آن گونه زندگي
نمي کرد. کسي که در مقام امپراطوري کشورهاي اسلامي بود، در تابستان يک پارچه
پشمينه به دوش مي انداخت و کفش هائي از ليف خرما مي پوشيد. پيشاني اش پينه اي
مثل زانوي شتر بسته بود. روي سنگي مي ايستاد و در حالي که شمشير به دست داشت،
خطبه مي خواند. نيمه شب هنگامي که همه در خواب بودند، زار زار گريه مي کرد و
در حالي که دنيا را مخاطب قرار مي داد مي فرمود: «... غُرِّي غَيْرِي حَاجَةَ لِي فِ كيِ قَدْ
طَلَّقْتُكِ ثَ ثَالاً رَجْعَةَ فِيهَا ... 9 » .

البته اگر اين دنيا وسيله اي براي برپائي دين حقّ و نزديک شدن مردم به خدا، و گرفتن
حقّ مظلوم از ظالم شد، يک لحظه اش ثواب بالاترين عبادات را دارد.

/ 125