زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) - نسخه متنی

سید خلیل خلیلیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

موضع گيرى هشتم (مفاد دست خط امام بر سند
وليعهدى)

به باور من آن چه امام در سند وليعهدى نبشت نسبت
به موضع گيريهاى ديگرش از همه مؤثّرتر و مفيدتر بود.

در آن نوشته مى بينيم كه در هر سطرى و بلكه در هر
كلمه اى كه امام با خط خود نوشته معنايى عميق نهفته و به وضوح بيان
گر برنامه اش براى مواجه شدن با توطئه هاى مأمون، مى باشد.

امام با توجه به اين نكته كه سند وليعهدى در
سراسر قلمرو اسلامى منتشر مى شود، آن را وسيله ابلاغ حقايقى مهّم
به امّت اسلامى قرار داد. از مقاصد و اهداف باطنى مأمون پرده
برداشت و بر حقوق علويان پافشرد و توطئه اى را كه براى نابودى آنان
انجام مى شد، آشكار كرد. امام در اين سند نوشته خود را با جمله
هايى آغاز مى كند كه معمولاً تناسبى با موارد مشابه نداشت. مى
نويسد: ستايش براى خداوندى است كه هر چه بخواهد همان كند. هرگز
چيزى بر فرمانش نتوان افزود و از تنفيذ مقدّراتش نتوان سر باز
زد...»

آن گاه به جاى آن كه خداي را در برابر مأمون كه
اين مقام را به او بخشيده سپاس گويد با كلماتى ظاهراً بى تناسب با
آن مقام پروردگار را چنين توصيف مى كند:

«او از خيانت چشم ها و از آن چه كه در سينه ها
پنهان است آگاهى دارد.»

خواننده عزيز آيا شما هم مانند من اين حقيقت را
مى پذيريد كه امام (ع) با انتخاب اين جملات مي خواست ذهن مردم را
به خيانت ها و نقشه هاي پنهاني توجه دهد؟ آيا با اين كلمات به
مأمون كنايه نمى زدند تا مردم را متوجه هدف هاى ناآشكارش بنمايد؟

به هر حال، امام دست خط خود را چنين ادامه مى
دهد:

«و درود خدا بر پيامبرش محمّد خاتم پيامبران، و
بر خاندان پاك و مطهّرش باد... .»

در آن روزها هرگز عادت بر اين نبود كه در
اسناد رسمى از پى درود بر پيغمبر، كلمه «خاندان پاك و مطهرش» را
نيز بيفزايند. اما امام مى خواست با آوردن اين كلمات به پاكى اصل و
دودمان خويش اشاره كند و به مردم بفهماند كه اوست كه چنين خاندان
مقدّس و ارجمندى تعلّق دارد نه مأمون.

بعد مى نوسيد:

«...اميرالمؤمنين حقوقى از ما مى شناخت كه ديگران
بدان آگاه نبودند.»

خوب، اين چه حقى يا حقوقى بود كه مردم حتى
عباسيان به جز مأمون آن را درباره امام نمى شناختند؟

آيا مگر ممكن بود كه امّت اسلامى منكر آن باشد كه
وى فرزند دختر پيغمبر (ص) بود؟! بنابراين آيا گفته امام اعلانى به
همه امّت اسلامى نبود كه مأمون چيزي را در اختيارش قرار داده كه حق
خود او بوده؟ حقى كه پس از غصب دوباره داشت به دست اهلش بر مى گشت.

آرى، حقى كه مردم آن را نمى شناختند«حقّ اطاعت»
بود. البته امام (ع) در برابر هيچ كس حتى مأمون و دولت مردانش در
اظهار اين حقيقت تقيّه نمى كرد كه خلافت پيامبر(ص) به على (ع) و
اولاد پاكش مى رسيد و بر همه مردم واجب است كه از آنان اطاعت كنند.
اين نكته را امام در نيشابور ـ به شرحى كه گذشت ـ اعلام كرد. او
همچنين اين حقيقت را در محضر دولت مردان نيز مى گفت و در برخى
موارد تأكيد مى كرد كه حاضران پيامش را به غايبان برسانند.

در كتاب كافى اين روايت آمده كه روزى يك ايرانى
از امام (ع) پرسيد، آيا اطاعت از شما واجب است؟ حضرت فرمود: بلى.
پرسيد: مانند اطاعت از على بن ابيطالب؟ فرمود: بلى. (24)

و از اين قبيل روايات بسيار است.

ديگر از عبارات امام رضا (ع) كه در سند وليعهدى
نوشته ، اين است: «و او (يعنى مأمون) وليعهدى خود وفرمانروايى اين
قلمرو بزرگ را به من واگذار كرد البته اگر پس از وى زنده باشم...

امام با جمله «البته پس از وى زنده باشم» بدون شك
اشاره به تفاوت فاحش سنى خود با مأمون كرد و در ضمن مى خواست توجه
مردم را به غيرطبيعى بودن آن ماجرا و بى ميلى خودش جلب كند.

امام نوشته خود را چنين ادامه مى دهد:

«هر كس گره اى را كه خدا بستنش را امر كرده
بگشايد و ريسمانى را كه هم او تحكيمش را پسنديده، قطع كند به حريم
خداوند تجاوز كرده است چه او با اين عمل امام را تحقير نموده و
حرمت اسلام را دريده است... .»

امام با اين جملات اشاره به حقّ خود مى كند كه
مأمون و پدرانش غصب كرده بودند. پس منظور وى از گره و ريسمانى كه
نبايد هرگز گسسته شود خلافت و رهبرى است كه نبايد پيوندش را از
خاندانى كه خدا مأمور اين مهم كرده گسست. سپس امام چنين ادامه مى
دهد:

«... درگذشته كسى اين چنين كرد ولى براى جلوگيرى
از پراكندگى در دين و جدايى مسلمين اعتراضى به تصميم ها نشد و امور
تحميلى به عنوان راه گريز تحمّل گرديد... .» (25)

در اين جا مى بينيم كه گويا امام به مأمون كنايه
مى زند و به او مى فهماند كه بايد به اطاعت وى درآيد و بر تمرّد و
توطئه عليه وى و علويان و شيعيانش اصرار نورزد. امام با اشاره به
گذشته، دورنماى زندگى على(ع) و خلفاى معاصرش را ارائه مى دهد كه
چگونه او را به ناحق از صحنه سياست راندند و او نيز براى جلوگيرى
از تشتتّ مسلمانان، بر تصميم هايشان گردن مى نهاد و تحميلشان را
تحمل مى نمود.

سپس چنين مى افزايد:

«... خدا را گواه بر خويشتن مى گيرم كه اگر رهبرى
مسلمانان را به دستم دهد با همه به ويژه با بنى عباس به مقتضاى
اطاعت از خدا و سنت پيامبرش عمل كنم، هرگز خونى را به ناحق نريزم و
نه ناموس و ثروتى را از چنگ دارنده اش به درآورم مگر آن جا كه حدود
الهى مرا دستور داده است... .»

اين ها همه جنبه گوشه زدن به جنايات بنى عباس را
دارد كه چه نابسامانى هايى را در زندگى بنى عباس پديد آوردند و چه
جان ها و خانواده هايى كه به دست ايشان تارو مار گرديد ند
رديد.

امام تعهد مى كند كه به مقتضاى اطاعت از خدا و
سنّت پيامبر (ص) با همه و به ويژه با عباسيان رفتار كند و اين درست
همان خطى است كه على (ع) نيز خود را بدان ملزم كرده بود ولى ديديم
كه چگونه همين امر باعث طردش از صحنه سياسى گرديد و آن شوراى
معروف، عثمان را به جاى على به خلافت رسانيد .

پيروى از خط و برنامه على (ع) براى مأمون و
عباسيان نيز قابل تحمل نبوده و آن را به زيان خود مى ديدند چنان كه
مفصلاً در فصل «تا چه حد پيشنهاد خلافت جدى بود؟» به اين مطلب
پرداختيم.

به هر حال امام با ذكر اين مطالب تفاوت فاحش ميان
سبك حكمرانى اهل بيت با سبك سياست دشمنشان را بيان مى كند.

امام همچنين اين جمله را مى افزايد: «... اگر
چيزى از پيش از خود آوردم، يا در حكم خدا تغيير و دگرگونى
درانداختم، شايسته اين مقام نبوده خود را مستحقّ كيفر نموده ام و
من به خدا پناه مى برم از خشم او... .»ايراد اين جمله براى مبارزه
با عقيده رايج در ميان مردم بود كه علماى ناهنجار چنين به ايشان
فهمانده بودند كه خليفه يا هر حكمرانى مصون از هر گونه كيفر و باز
خواستى است چه او در مقامى برتر از قانون قرار گرفته و اگردست به
هر جرم و انحرافى بيالايد كسى نبايد بر او خرده بگيرد تا چه رسد به
قيام بر ضدّ او.

امام (ع) با توجه به شيوه مأمون و ساير خلفاى
عباسى مى خواهد اين معنا را به همگان تفهيم كند كه فرمانروا بايد
پاسدار نظام و قانون باشد نه آن كه مافوق قرار بگيرد. از اين رو
نبايد هرگز از كيفر و بازخواست بگريزد.

آن گاه براى اعلام عدم رضايت خويش به قبول
وليعهدى و نافرجام بودن آن به صراحت چنين بيان مى دارد: «... جفر و
جامعه خلاف آن را حكايت مى كند...» يعنى برخلاف ظاهر امر كه حاكى
از دستيابى من به حقّ امامت و خلافت مى باشد، من هرگز آن را دريافت
نخواهم كرد.

افزون بر اين امام مي خواهد كه با ذكر اين حقيقت
به ركن دوّم از اركان امامت امامان راستين اهل بيت نيز اشاره كند
كه عبارت است از آگاهى به امورغيبى و علوم ذاتى كه خداوند تنها
ايشان را بدين جهت برديگران امتياز بخشيده است.

جفر و جامعه دو جلد از كتاب هايى است كه رسول
اكرم (ص) بر اميرالمؤمنين (ع) املا فرموده و او نيز آن ها را به خط
خود نوشته است. امامان برخى از اين كتاب ها را به برخى از شيعيان
پرارج خويش نشان داده و در موارد متعدّدى در احكام بدان ها استناد
جسته اند. (26)

امام (ع) پس از اعلام كراهت و اجبار خويش در قبول
وليعهدى با صراحت كامل مى نويسد:«... ولى من در دستور اميرالمؤمنين
يعنى (مأمون) (27) را پذيرفتم و خشنوديش را بدين وسيله جلب كردم...»
معناى اين عبارت آن است كه اگر امام وليعهدى را نمى پذيرفت به خشم
مأمون گرفتار مى آمد و همه نيز معناى خشم خلفاى جور را به خوبى مى
دانستند كه براى ارتكاب جنايت و تجاوز، به هيچ دليلى نيازمند
نبودند. و بالاخره امام (ع) در پايان دست خط خويش بر ظهر سند
وليعهدى تنها خداى را بر خويشتن شاهد مى گيرد و هرگز مأمون يا
افراد ديگر حاضر در آن مجلس را به عنوان شهود برنمى گزيند؛ چه مى
دانست كه در دل هايشان نسبت به وى چه مى گذشت. اهميّت آن نكته اين
جا مشخص مى شود كه مى بينيم مأمون به خط خويش سند مزبور را مى
نويسد آن هم با متنى بسيار طولانى و بعد به امام مى گويد:«موافقت
خود را با خط خويش بنويس و خدا و حاضرين را نيز شاهد برخويشتن قرار
بده.»

آرى كسانى كه در آن ايام و در شرايطى مى زيستند
به خوبى مقاصد امام را از جملاتى كه بر ظهر سند وليعهدى نوشته بود
مى فهميدند و خيلي بهتر از ما كلمه به كلمه اين دست خط را در ذهن
خود هضم مى كردند.

/ 101