پيرامون درگذشت امام (ع) - زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگی سیاسی امام هشتمین (ع) - نسخه متنی

سید خلیل خلیلیان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پيرامون درگذشت امام (ع)

حكمرانان از نظر برخى فرقه ها

نكته مهمى در اين جاست كه حتماً بايد خاطرنشان
كنيم. برخى از فرقه هاى اسلامى معتقدند كه اطاعت از حكّام واجب است
و به هيچ وجه نمى توان با آنان از در مخالفت درآمد و يا بر ضدّشان
قيام كرد. ديگر فرق نمى كند كه ماهيّت حاكم چه باشد، حتى اگر مرتكب
بزرگ ترين گناهان شود و يا هتك مقدّسات كند.

معناى اين عقيده آن است كه حاكم هرچند بى گناهان
را كه اولاد رسول خدا هم باشند بكشد، باز اطاعتش واجب و تمرّد از
وى حرام است.

اين مسأله جزء برخى معتقدات فرقه هاى اسلامى است
مانند، اهل حديث، عامّه اهل سنّت، چه پيش وچه بعد از امام اشعرى كه
خود او نيز به همين مطلب عقيده مند بود.

براى تأييد اين عقيده احاديثى هم به پيغمبر (ص)
نسبت داده اند، ولى متوجه نبودند كه اين برخلاف نصّ صريح قرآن و
حكم عقلى و وجدان مى باشد.

بازتاب اين اعتقاد

اين باورداشت بازتاب گسترده اى بر انديشه هاى
نويسندگان، مورّخان و حتى علما و فقهايشان بر جا نهاده بود كه به
موجب آن خود را مجبور مى ديدند كه لغزش ها و جنايات حكام را
بپوشانند و يا توجيه و تأويل نمايند.يكى از خواست هاى اين حكام آن
بود كه حقايق مربوط به ائمه عليهم السلام را از نظر مردم پنهان نگه
داشته يا آن ها را به گونه بدى بازگو كنند.

دراين باره علما، نويسندگان و مورّخان از هيچ
كوششى فروگذار نمى كردند و براى اجراى اراده حاكم كه ـ برحسب عقيده
جعلى كه خود آنها جعل كرده بودند ـ اراده خداست،نهايت امكانات خود
را به كار مى گرفتند. از اين رو مى بينيم كه در بسيارى از كتاب هاى
تاريخى نه تنها زندگى امامان ما نوشته نشده بلكه حتى نامشان هم
برده نشده است.

دليل اين رويداد آن نبود كه امامان عليهم السلام
افرادى گمنام و ناشناخته بودند و يا آن كه كسى به آنان توجه نمى
نمود، زيرا هر چه بود مردم يا از روى دوستى و تشيّع و يا از روى
دشمنى و مبارزه با آنان سر وكار داشتند. با اين وصف، حتى نام آنان
را دربسيارى از كتب تاريخى نمى يابيم. در حالى كه آن ها حتى از ذكر
داستان هايى مربوط به آوازه خوان ها، رقّاصه ها و حتى قطّاع طريق
خوددارى نمى كردند.

اين ها خيانت نسبت به حقيقت به شمار مى رود، يعنى
اين نويسندگان در برابر نسل هاى آينده خود مرتكب خيانت شدند و
امانتى را كه لازم بود به عنوان نويسنده رعايت كنند، هرگز
نپاييدند.

در چنين شرايطى شيعيان اهل بيت از امكانات كمى
براى ذكر حقايق مربوط به امامان خويش برخوردار بودند. آنان همواره
تحت تعقيب حكّام قرار گرفته و جانشان هميشه در مخاطره بود.

اكنون مي پرسيد پس چرا خلفا آن همه علما را ارج
مى نهادند. چرا آنها را دورترين نقاط نزد خود فرا مى خواندند. آيا
اين شيوه با موضع خصمانه اى كه آنان در برابر اهل بيت اتّخاذ كرده
بودند منافات نداشت؟

پاسخ اين سؤال روشن است. نخست علت سوء رفتارشان
با ائمه اين بود كه اولاً چون مى دانستند كه حق حكمرانى از آن
هاست پس مى كوشيدند تا با از بين بردنشان اين حق نيز پايمال شود.

ثانياً ائمه هرگز حكام مربوط را تأييد نمى كردند و
هيچ گاه از كردارشان ابراز خشنودى نمى داشتند.

ثالثاً ائمه با رفتار نمونه و شخصيّت نافذ خود
بزرگ ترين عامل خطر بر جان خلفا و دستگاه قدرتشان به شمار مى
رفتند.

اما اين كه چگونه علما را آن همه تشويق مى
كردند، براى تحقّق بخشيدن به هدف ها سياست معيّنى بود. البته اين
حمايت تا حدودى رعايت مى شد كه زيانى براى حكومتشان در بر نداشته و
علم و عالم يكى از ابزار خدمت به آنان مى بود آن ها مى خواستند از
اين مجرا هدف هاى زير را تأمين كنند:

1 ـ دانشمندان كه طبقه آگاه جامعه را تشكيل مى
دادند زير مراقبت و سلطه آ ن ها قرار بگيرند.

2 ـ به دست اين دانشمندان بسيارى از نقشه هاى خود
را به شهادت تاريخ عملى سازند.

3 ـ خود را در نظر مردم دوستدار علم و عالم جلوه
مى دادند تا بدين وسيله جلب اطمينان بيشترى كنند و طرد اهل بيت با
استقبال از علما به نحوى جبران مى شد.

4 ـ تشويق علما وسيله اى براى پوشاندن چهره ائمه
و به فراموشى سپردن ياد آن ها بود.

پس مقام علم و عالم در حدود همين هدف ها براى
خلفا محترم بود. وگرنه هربار كه از سوى شخصيّتى احساس خطر مى كردند
در رهايى از چنگش به هر وسيله ممكن دست مى يازيدند.

احمد امين درباره مقام منصور مى نويسد: «معتزليان
را هر بار كه مى ديد فرا مى خواند و محدّثان و علما را نزد خويش
دعوت مى كرد، البته اين تا وقتى بود كه آنان برخوردى با سلطه اش
پيدا نمى كردند، وگرنه دستگاه كيفرى عليه شان به كار مى افتاد.»
(9)

آرى همين منصور بود كه «ابو حنيفه» را مسموم كرد
و بر امام صادق كه از بيعت با محمّد بن عبدالله علوى سر باز زده
بود، همراه با خانواده و شاگردانش، بسيار تنگ مى گرفت.

به هر حال اكنون برگرديم و كلام خود را از آن جا
دنبال كنيم كه گفتيم حكّام بسيار مى كوشيديد تا حقايق مربوط به
ائمه (ع) باز گفته نشود. و يا اين كه به گونه نادرستى آن ها را به
مردم عرضه مى كردند و دراين باره از كسانى كه عنوان «دانشمند»
داشتند نيز كمك مى گرفتند.

بنابراين، اين راست است اگر بگوييم ابن
اثير،طبرى، ابوالفداء، ابن العبرى، يافعى و ابن خلّكان از آن دسته
از دانشمندانى بودند كه به حقيقت و تاريخ خيانت كردند و در نگارش
وقايع انصاف و بى طرفى لازم را نداشتند.

مثلاً يكى از موارد لغزش اينان كه به وضوح حاكى از
تعصّب آنان و اطاعت كوركورانه شان از حكّام است مطلبى است كه
درباره نحوه درگذشت امام رضا (ع) نوشته اند. طبق نوشته ايشان امام
انگور خورد و آن قدر زياد خورد كه به مرگش منتهى گرديد. (10)

ظاهراً ابن خلدون هم كه شخصى اموى مشرب بود مى
خواسته از اينان پيروى كند كه در تاريخ خود چنين آورده: «چون مأمون
به طوس وارد شد، امام رضا بر اثر انگورى كه خورده بود به طور
ناگهانى درگذشت... .» (11)

به راستى كه اين حرف ها عجيب است. آخر چگونه
انسان مى تواند چنان پرخورى را درباره يك آدم معمولى بپذيرد تا چه
رسد به امامى كه همه به دانش، حكمت، زهد و پارساييش اعتراف داشتند.

آيا انسان عاقل هيچ به خود اجازه چنين پندارى مى
دهد كه شخصى عاقل و حكيم همچون امام با پرخورى دست به خودكشى زده
باشد؟

آيا كسى در طول زندگى امام به ياد دارد كه وى
شخصى پرخور و شكم پرست بوده باشد؟ يا برعكس، علم و زهد و تقوا، با
صرف نظر از عقل و حكمت، هرگز به انسان اجازه نمى دهد تا بدان حد
شكم خود را انباشته از خوردنى كند.

اين ها تمام ناشى از تعصّب مذهبى و پيروى از
تمايلات كوركورانه است كه به امام چنين نسبتى را مى دهند وگرنه كجا
عقل و وجدان آدمى چنين رويدادى را مى تواند تصديق كند!

اكنون ببينيم ديگران درباره درگذشت امام (ع) چه
گفته اند.

/ 101