ترديدى نيست كه دو نهضت تاريخ ساز «تنباكو» و «مشروطه» به رهبرى كسانى صورت پذيرفت كه در پى حكومت دينى و رهبرى جامعه اسلامى بودند. از ميان مشروطه خواهان، شيخ فضل اللّه نورى بيش از ديگران، خواهان «مشروطه مشروعه» بود و در پاى همين آرمان خود را قربانى كرد. او هم در نهضت تحريم تنباكو كه نقطه عطفى در تاريخ سياسى ـ اسلامى ايران است در صدر قرار داشت و هم در نهضت مشروطه يكى از پيش گامان آن بود. رابطه ميان شيخ فضل اللّه نورى و ميرزاى شيرازى چنان مستحكم بود كه وى در پاسخ اين پرسش كه: «آيا اجازه مى فرماييد به عنوان ارجاع احتياطات به غير، به شيخ رجوع كنيم؟»، فرموده بود: «ميان من و شيخ غيريّتى نيست، ايشان خود من است». شيخ فضل اللّه نورى هنگامى كه احساس كرد روزنامه ها به انبيا و امامان معصوم(عليهم السلام) و مقدّسات مذهبى توهين مى كنند و امور در دست روشنفكران ضدّدين و فراماسون هاى وابسته است و هيچ تضمينى براى اصل «نظارت فقيهان و تطبيق قوانين كشور با شريعت اسلام» وجود ندارد، در پاسخ به منتقدان و در بيان نظر خود گفت: من واللّه با مشروطه مخالفت ندارم، با اشخاص بى دين و فرقه ضالّه و مضلّه مخالفم. آنان مى خواهند به مذهب اسلام لطمه وارد بياورند، روزنامه ها را لابد خوانده ايد كه به انبيا و اوليا توهين مى كنند و حرف هاى كفرآميز مى نويسند. من عين همين حرف ها را در كميسيون هاى مجلس از بعضى نمايندگان شنيدم و از اين مى ترسم كه بعدها قوانين مخالف شريعت اسلام وضع كنند; خواستم از اين كار جلوگيرى كنم، آن لايحه را نوشتم و تمام دشمنى ها و فحاشى ها از همان لايحه سرچشمه گرفته است. او معتقد بود قانون اساسى ايران بايد مطابق قانون اسلام باشد، چون اكثر مردم، مسلمان هستند و به همين دليل پيشنهاد كرد به جاى «مشروطه»، عنوان «حكومت مشروطه مشروعه» قرار داده شود، تا مشروعيّت حكومت، مانع تصويب قوانين ضداسلامى شود.