چشمه خورشید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چشمه خورشید - نسخه متنی

مصطفی دلشاد تهرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سيد رضى آنگاه مى گويد: ''من اين مطلب را فراوان با دوستان در ميان مى گذارم و اعجاب آنها را بدين وسيله برمى انگيزم.'' [همان ص 36]

شيخ محمد عبده نيز تحت تاثير همين جنبه ى نهج البلاغه قرار گرفته است، تغيير پرده ها در نهج البلاغه و سير دادن خواننده به عوالم گوناگون بيش از هر چيز ديگر مورد توجه و اعجاب قرار گرفته است، چنانكه خود او در مقدمه ى شرح نهج البلاغه اش اظهار مى دارد.'' [ سيرى در نهج البلاغه، صص 28 -26. ]

شيخ محمد عبده مى نويسد: [ شرح نهج البلاغه عبده، صص 12 -11. ]

''به واسطه ى اطلاع بر كتاب نهج البلاغه به طور تصادف و بدون رنج و كوشش، حكم تقدير با من روى وفادارى نشان داده است. در هنگام آشفتگى حال و تشويش خاطر و گرفتاريهاى گوناگون و خستگى از كار بر اين كتاب دست يافتم، آن را موجب تسليت و وسيله ى خلوت دانستم. بعضى از صفات آن را از نظر گذراندم و قسمتى از عبارات آن را از موارد مختلف و موضوعات متفرق تامل كردم. در هر مقامى در صفحه ى خيال ميدان جنگى را برپا مى ديدم، گويا آتش زد و خورد در گرفته و حمله هاى پى در پى شروع شده است، در آن ميان براى بلاغت اقتدار و دولتى است و براى فصاحت سرفرازى و صولتى است، اوهام نيز به سركشى و تاخت و تاز در آمده، شكوك هم به فعاليت و بازيگرى برخاسته، لشكرها و دسته هاى جنگجوى خطابه در صفوف منظم قرار گرفته با پيوستگى و نظمى كامل پيش مى روند، با شمشيرهاى منطق درخشان و نيزه هاى دل شكاف برهان، به كارزار پرداخته و با داندانهاى تيز، خون قلبها را مكيده "ماده اوهام را از قلبها بيرون مى كشند" و تاخت و تاز وسوسه ها را از كار مى اندازند، خيالات فاسد را هر يك پس از ديگرى به خاك هلاك مى افكنند. چيزى نمى گذشت حق را فيروزمند و باطل را در هم شكسته و گرد و غبار فتنه را فرونشسته مى ديدم. هيجان شوك آرام شده، هرج و مرج و اشتباهات برطرف گرديده،زمامدار اين دولت عقل و منطق، قهرمان اين حمله ى بلاغت و سخنورى همان پرجمدار فاتحش اميرالمومنين على بن ابى طالب است. وه چه مناظرى در تامل صفحات اين كتاب در جلوى ديده ى عقل نمايان مى گشت، از هر موضعى به موضع ديگر منتقل مى شدم، حس مى كردم كه منظره ها تغيير مى يابد! مشاهداتى نو به نو پيش مى آيد. گاهى خود را در عالمى مى ديدم كه ارواح عاليه در
حله هايى از عبارات زيبا و به تعميرش سرگرم بودند و آن ارواح در اطراف نفوس زكيه طواف مى كردند و به قلبهاى پاك از آلايش نزديك مى شدند و با وحى ضمير به رشدش هدايت مى كردند و به طرف هدفهاى عالى متوجهش مى كردند و از لغزشگاهها بركنارش مى بردند و به شاهراه فضل و كمالش مى رساندند.

زمانى از پشت پرده ى عبارات قيافه هاى عبوس و دندانهاى تيز آشكار مى گشت، ارواح مقدسى مى ديدم در پوست پلنگ و با چنگال شكارى كه براى ربودن صيد، خود را درهم كشيده به چابكياز جا جسته و دلها را چون باز شكارى صيد نموده و از چنگال هواهاى پستش ربوده و عقايد باطل و انديشه هاى شيطانى رااز ميان برده است.

/ 273