ابن ابى الحديد معتزلى پس از آنكه درباره ى اين فصل از كلام على "ع" كه مشحون از استعارات شگفت و ديگر انواع صنعت بديع است، سخن مى گويد، اضافه مى كند كه به خدا سوگند موجب شگفتى است كه مردمانى گمان كرده اند كه سبب برترى كلامى بر كلام ديگر اين است كه آن كلام مشتمل بر مواردى از صنعت بيان و بديع باشد و اگر دو يا سه نمونه از آن را در صد برگ از كتابى يافته اند، قيامتى برپا ساخته اند و در نفخ صور دميده و در وصف نيكوييها و زيباييهاى آن كتابها پرداخته اند، اما همين مردمان از كنار اين خطبه ى على "ع" براحتى گذشته اند، حال آنكه اين خطبه مشحون از جلوه هاى بلاغت و صنايع ادبى است، آن هم در لطيف ترين وجه و آراسته ترثن صورت و شيواترين عبارت و دقيق ترين معنا و نيكوترين هدف. با وجود اين، زمانى كه به زيباييها و نيكوييهاى كلام اين و آن پرداخته اند، هواى نفسو تعصب آنان را واداشته است تا درباره ى برترى "بى چون و چراى" كلام على "ع" سكوت اختيار كنند و در برتر معرفى كردن ديگران درنگ نكرده اند. به هر حال "درباره ى زيباييها و نيكوييهاى اين خطبه" جاى شگفتى نيست كه اين سخن على "ع" است و بهره ى سخن به ميزان بهره ى سنجوست و از كوزه همان تراود كه در اوست. [ همان، ص 452. ] سخن نماينده ى روح است و كلام نورانى بيانگر مرتبه ى والاى وجود است كه زبان ترجمان درون آدمى است و از مراتب باطنى خبر مى دهد و گوهر وجود هر كس در سخن او جلوه مى يابد، چنانكه اميربيان، على "ع" مى فرمايد:'المرء مخبوء تحت لسانه.' [ نهج البلاغه، حكمت 148 و نيز حكمت 392. ]آدمى نهفته در زير زبان خويش است.
آدمى مخفى است در زير زبان
چون كه بادى پرده را درهم كشيد
كاندر آن خانه گهر يا گندم است
يا در گنج است و مارى بر كران
زان كه نبود گنج زر بى پاسبان
اين زبان پرده است بر درگاه جان
سر صحن خانه شد بر ما پديد
گنج زر يا جمله مار و كژدم است
زان كه نبود گنج زر بى پاسبان
زان كه نبود گنج زر بى پاسبان
در همين خطبه ى اشباح اميرمومنان "ع" در اوج رسايى و شيوايى با لطيف ترين و آراسته ترين الفاظ و معانى درباره ى علم بارى تعالى سخنى مفصل دارد كه نخستين جملات آن اين است:
'عالم السر من ضمائر المضمرين و نجوى المتخافتين و خواطر رحم الظنون و عقد عزيمات اليقين و سمارق ايماض الجفون و ما ضمنته اكنان القلوب و غيابات الغيوب و ما اصغت لاستراقه مصائخ الاسماع...' [ نهج البلاغه، خطبه ى 91. ]
داناى هر رازى است كه رازداران در دل نهان دارند و آگاه از سخن پنهان گويندگان و آنچه در دلها گذرد از گمان و يقين كه در دل نشيند و آنچه پلك چشمها دزديده بيند و آنچه پرده هاى دل آن را پوشاند و اعماق غيب آن را نهان دارد و آنچه گوشها دزديه نيوشد....