چشمه خورشید نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
سپس اين سخن ترسناك را به زبان مى آورد و مى گويد:'يا يعرفون من اتاهم و لا يحفلون من بكاهم و لا يجيبون من دعاهم.' [ همان، خطبه ى 230. ]
كسى را كه به ديدارشان مى رود نمى شناسند و با نوحه گران خويش همنشين نيستند و توان پاسگويى به كسى ندارند.
آيا اين نوپردازى بديع در تصوير هراس مرگ و هول گور و وضع خفتگان در قبور، تكان دهنده نيست كه مى گويد: 'جيران لا يتانسون و احباء لا يتزاورون' "همسايگانى كه همدم هم نيستند و دوستانى كه به ديدار يكديگر نمى روند" و كدامين هنرمند مى تواند
چهره ى ترسناك ابدى مرگ را همچون على ترسيم كند و بگويد: 'اى الجديد م ظعنوا فيه كان عليهم سرمدا' "در كدامين شب و روز كوچيدند كه بر ايشان هميشگى باشد" و همانند چنين تصويرهايى زيبا در نهج البلاغه فراوان است.
اين تيزبينى بى نظير و اين بيان خيال انگيز و پرتكان در ادب امام پيوندى طبيعى دارند كه عاطفه ى پرچوش و فرياد آنها را به فروغ گرم حيات مى كشاند و خونى گرم و پرفوران در رگهاى انديشه مى دواند و شعور و احساس به ميزان نيروى خرد به سخن مى آيد و عاطفه اى گرم از مهار عقل رها مى شود و هم عنان خرد مى گردد.
چون دشوار است كه انسان در ميدان ادب و ديگر هنرهاى والابدون همپايى فعال عاطفه از آثار انديشه و خيال، تاثر پذيرد و ابعاد انسان بدون تركيب فكر و عاطفه ارضا نمى گردد و ما چنين تاثير مركبى را به صورتى تام و كامل در نهج البلاغه مى يابيم و به هنگام سير در نهج البلاغه با امواجى خروشان از عواطفى جوشان برخورد مى كنيم.
آيا مهربانى و عاطفت در جانما گسترش نمى يابد هنگامى كه از على بشنويم كه مى گويد:'لو احبنى جبل لتهافت.' [ همان، حكمت 111. ]
اگر كوهى مرا دوست بدارد از هم پاشيده مى شود.
'فقد الاحبه غربه.' [ همان، حكمت 65. ]
از دست دادن دوستان تنهايى مى آورد.
و در اين شكايت كه به درگاه خدا مى آورد و عرضه مى دارد:'اللهم انى استعديك على قريش، فانهم قد قطعوا رحمى و اكفووا انائى... و قالوا: الا ان فى الحق ان تاخذه و فى الحق ان تمنعه فاصبر مغموا او مت متاسفا. فنظرت فاذا ليس لى رافدا و لا ذاب و لا مساعد الا اهل بيتى.' [ همان، كلام 217. ]
بار خدايا از تو در برابر قريش يارى مى جويم كه آنها پيوند خويشاوندى را بريدند و جام را لبريز كردند... و گفتند حق تو آن بود كه مى گرفتى و اكنون كه از تو باز داشته اند بايد تسليم شوى، پس با اندوه شكيبايى كن و يا از غصه بمير. در آن هنگام نظر كردم و جز خاندانم ياور و نگهبان و همراهى نيفتم.
و به اين كلام بلند بايد توجه كرد كه به وقت دفن همسر والايش فاطمه خطاب به پيامبر گفت:'السلام عليك يا رسول الله عنى و عن ابنتك النازله فى جوارك و السريعه اللحاق بك. قل يا رسول الله عن صفيتك صبرى و رق عنها تجلدى. الا ان لى فى التاسى بعظيم فرقتك و فادح مصيبتك موضع تعز... اما حزنى فسرمد و اما ليلى فمسهد الى ان يختار الله لى دارك التى انت بها مقيم.' [ همان، كلام 202. ]