چشمه خورشید نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
بار خدايا، اى گستراننده هر گستره و اى برافرازنده ى آسمانهاى بالا برده، اى آفريننده ى دلها، بر وفق سرنوشت، بدبخبت بود و يا نيكو سرشت. بهترين درودها و پربارترين بركتها را خاص بنده و پيامبر خود گردان، كه خاتم پيامبران پيشين است. و گشاينده ى درهاى بسته "رحمت بر مردم زمين". آشكار كننده ى حق با برهان، فروشناننده ى طغيان و درهم كوبنده ى شوكت گمراهان. چنان كه او بار رسالت را نيرومندانه برداشت "و حق آن را چنانكه بايد بگذاشت". در انجام دادن فرمانت برپا و در طلب خشنودى ات پويا، نه از اقدامى روگردان و نهدر عزمى سست و ناتوان. وحى تو را به گوش جان شنوا و عهد تو را نگبهان و در راه اجراى فرمان تو روان. چندان كه چراغ جويندگان حق را فروغ بخشيد و بر سر راه گمراهان چون خورشيدى بدرخشيد و دلهاى فرورفته در موجهاى شبهت، به راهنمايى او رخت به كنار كشيد. نشانه هاى روشن را برپا داشت و احكام را "چون موكلانى" بر مردمان گماشت. او تو را امانتدارى استدرستكار و گنجينه ى علم تو را پاسدار. گواه توست در روز قيامت و برانگيخته ى توبه رسالت و فرستاده ى تو بر آفريدگان و امت.
7. اميربيان "ع" در تبيين دنيا و پرهيز از دلبستگى بدان در كلامى پيچيده به سجعهاى نيكو چنين فرموده است:'دار بالبلاء محفوفه و بالغدر معروفه، لا تدوم احوالها و لا يسلم نزالها. احوال مختلفه و تارات متصرفه العيش فيها مذموم و الامان منها معدوم و انما اهلها فيها اغراض مستهدفه، ترميهم بسامها و تفنيهم بحمامها. و اعلموا عبادالله انكم و ما انتم فيه من هذه الدنيا على سبيل من قد مضى قبلكم، ممكن كان اطول منكم اعمارا و اعمر ديارا و ابعد آثارا، اصبحت اصواتهم هامده و ياحهم راكده و اجسادهم باليه و ديارهم خاليه و اثارهم عافيه. فاستبدلوا بالقصور المشيده و النمارق الممهده الصخور و الاحجار المسنده و القبور اللاطئه الملحده، التى قد بنى على الخراب فناوها و شيد بالتراب بناوها، فمحلها مقترب و ساكنها مغترب، بين اهل محله موحشين و اهل فراغ متشاغلين، لا يستانسون بالاوطان و لا يتواصلون تواصل الجيران، على ما بينهم من قرب الجوار و دنو الدار. و كيف يكون بينهم تزاور و قد طحنهم بكلكله ابلى و اكلتهم الجنادل و الثرى! و كان قد صرتم الى ما صاروا اليه و ارتهنكم ذلك المضجع و ضكمك ذلك المستودع. فكيف بكم لو تناهت بكم الامور و بعثرت القور: "هنالك تبلو كل نفس ما اسفلفت و ردوا الى الله مولاهم الحق وضل عنهم ما كانوا يفترون" [ قرآن، يونس 30. ]
دنيا خانه اى است فراگرفته ى بلا، شناخته به بى وفايى و دغا. نه به يك حال پايدار است و نه مردم آن از سلامت برخوردار. دگرگونى پذيرد، رنگى دهد و رنگ ديگر گيرد. زندگى در آن ناباب است وايمنى در آن ناياب و مردم دنيا نشانه هايند، كه آماجشان سازد. تيرهاى خود به آنان افكندن بهكام مرگشان دراندازد. و بندگان خدا، بدانيد كه شما و آنچه در آنيد، به راه آنان كه پيش از شما بودند روانيد كه زندگى شان از شما درازتر بود و خانه هايشان بسازتر و يادرگارهايشانديربازتر. كنون آواهايشان نهفته شد و بادهايشان فروخته.
تن هايشان فرسوده گرديد، خانه هايشان تهى و نشانه هايشان ناپديد. كاخهاى افراشته و بالشهاى انباشته رابه جان نهادند و زير خرسنگها و درون گورهاى به هم چسبيده فتادند، جايى كه آستانه اش را ويرانى پايه است و استوارى بنايش را خاك، مايه. جاى آن نزديك است و باشنده ى آن دور و به كنار، ميان مردم محله اى ترسان، به ظاهر آرام و در نهان گرفتار. نه در جايى كه وطن گرفته اند، انس گيرند و نه چون همسايگان يكديگر را پريرند. با آنكه نزديك به هم آراميده اند خانه ى هم را نديده اند و چه سان يكديگر را ديدار كنند كه فرسودگى شان خرد كرده است و سنگ و خاك آنان را در كام فروبرده. گويى شما هم به جايى رفته ايد كه آنان رفته اند و آن خوابگاه به گروتان برداشته و آن امانت جاى شما را در كنار خود داشته. پس چگونه خواهيد بود اگر كار شما به سر ايد و گورها سر گشايد؟ 'آن هنگام آزموده مى شود هر كس بدانچه پيشاپيش فرستاده و بازگردانيده مى شوند به سوى خدا كه مولاى راستين آنهاست و به كارشان نيايد آنچه به دروغ برمى يافتند'.
8. اميرمومان على "ع" در سخنى كه در نكوهش شاميان و پيروان معاويه ايراد كرده، چنين فرموده است:'جفاه طغام و عبيد اقزام. جمعوا من كل اوب و تلقطوا من كل شوب، ممن ينبغى ان يفقه و يودب و يعلم و يدرب و يولى عليه يوخذ على يديه.' [ همان، كلام 238. ]
درشتخويانى دون پايه و بندگانى فرومايه. از هر گوشه گرد آ وريده و از اين سو و آن سو چيده. مردمى كه بايستى اكام دينشان اندوزند و ادبشان بياموزند و تعليمشان دهند و كار آزموده شان كنند و بر آنان سرپرست بگمارند و دستشان گيرند و به كارشان وادارند