چشمه خورشید نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چشمه خورشید - نسخه متنی

مصطفی دلشاد تهرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام "ع" در اينجا پيشنهاد تعقيب نكردن 'طلحه' و 'زبير' و تاخير انداختن جنگ با ايشان را با بيان تشبيهى رد مى كند و مفهوم تشبيه اين است كه اگر آنان تعقيب نشوند و اين امر به تاخير افتد، موجب آمادگى بيشتر دشمن مى شود و در اين صورت كارى مانند كار كفتار خواهد بود كه در تمام مدت حيله شكارچى همچنان آرام بماند و به خواب رود تا شكار شود. [ شرح نهج البلاغه ابن ميثم، ج 1، ص 281. ]
4. امام "ع" در ضمن خطبه اى كه اندك پس از جنگ 'نهروان' ايراد كرده و در آن ياران خود و مردم كوفه را به علت سستى در دفاع و اظهار بى ميلى در جهاد با دشمنان سرزنش كرده، [ شرح ابن ابى الحديد، ج 2، صص 193 -192. ] فرموده است:'اذا دعوتكم الى جهاد عدوكم دارت اعينكم كانكم من الموت فى غمره و من الذوهول فى سكره يرتج عليكم حوارى فتعمهون و كان قلوبكم مالوسه فانتم لا تعقلون.' [ نهج البلاغه، خطبه ى 34. ]

هرگاه شما را به جهاد ا دشمنان مى خوانم، چشمانتان در كاسه مى گردد، كه گويى به گرداب مرگ اندريد و يا در فراموشى و مستى به سر مى بريد. در پاسخ سخنانم در مى مانيد، حيران و سرگردانيد، گويى ديو در دلتان جاى گرفته و ديوانه ايد. نمى دانيد و ازخرد بيگانه ايد.

امام "ع" در اين بيان حالت ياران خود و مردم كوفه در گردش چشمان و كاسه ها و سرگردانى در كار، به حالت بيهوشى در حين مردن تشبيه كرده است، كه در چجنين جالى شخص خود را از ياد مى برد و به دردى كه گرفترا آن شده است مشغول مى گردد و اين سخن مانند اين فرموده ى خداى متعال است:"ينظرون اليك تدور اعينه كالذى يغشى عليه من الموت." [ قرآن، احزاب 19. ]

"و چون خطر فرارسد آنان را مى بينى كه" مانند كسى كه مرگ او را فراگرفته، چشمانشان در كاسه مى گردد "و" به سوى تو مى نگرند.

سپس امام "ع" حالت ياران خود و مردم كوفه را به هنگام فراخواندن به جهاد به حال كسى تشبيه كرده كه دجار آشفتگى عقلى شده است، بدين معنى كه در اجابت كردن دعوت امام "ع" به سرگردانى و ترديد گرفتار شده اند. [ شرح نهج البلاغه ابن ميثم، ج 2، ص 79. ]

5. اميرمومنان على "ع" در ضمن سخنى حال و موقعيت خود را در زمانى كه زمام امور را به دست گرفت، [ پرتوى از نهج البلاغه، ج 1، ص 440. ] چنين بيان فرموده است:'كالجبل لا تحركه القواصف و لا تزيله العواصف.' [ نهج البلاغه، كلام 37. ]

همانند كوهى- ايستاده بودم-كه تندرش نتواند جنباند و گردبار نتواندش لرزاند .
عبارت 'كالجبل' مانند كوه، تشبيهى است روشن براى بيان ثبات و پايدارى و استقامت در راه حق، همان طور كه تندرها و گردبادها و طوفانها نمى توانند كوه رااز جاى بلرزانند و بركنند، امام "ع" را نيز اميال اين و آن و هياهوى مخالفان در پى مطامع از پيمودن راه درست باز ندارد و پيرو خواسته هاى ناحق و نفسانى آنان نگرددد و خلافت سنت خداوند و شريع الهى كارى انجام ندهد، بلكه همواره بر قانون عدل و موافقت امور با فرمان الهى ثابت و پايدار بماند. [ شرح نهج البلاغه ابن ميثم، ج 2، ص 95. ]

6. اميرمومنان "ع" در سخنى درباره ى 'كوفه' فرموده است:'كانى بك يا كوفه، تمدين مد الاديم العكاظى، تعركين بالنوازل و تركبين بالزلالزل.' [ نهج البلاغه، كلام 47. ]

اى كوفه، مى بينم چون چرم عكاظى [ 'عكاظ' بازارى بوده است در حدود 'مكه' كه عرب جاهلى هر سال به مدت يك ماه در آنجا گرد مى آمدند و بر يكديگر فخر مى فروختند و شاعران جاهلى به ارائه اشعار خود و بيان فضائل خويش مى پرداختند و داد و ستد مى كردند و سپس پراكنده مى شدند. از جمله كالاهايى كه در آن بازار عرضه مى شد 'چرم عكاظى' بود كه در آنجا به فروش مى رسيد. ر. ك: ابوالحسن محمد بن الحسين البيهقى المعروف به قطب الدين الكيذرى، حدائق الحقائق فى شرح نهج البلاغه، تحقيق عزيزالله العطاردى، الطبعه الاولى، دهلى 1404 ق. ج 1، ص 340، معجم البلدان، ج 4، ص 142. ] گسترده شوى، درهاى سختى به رويت گشاده و بار سنگين بلا بر سرت فتاده.

امام "ع" گستردگى ستم ستمگران را كه بر كوفه و كوفيان روا مى گردد، به چرم عكاظى تشبيه كرده است در حالى كه از هر طرف كشيده شود و وجه شبه، شدت ستم و بلا و مصيبت است، چنانكه پوست دباغى محكم نهايت كشش و گسترش را تحمل مى كند. آن حضرت واژه ى 'عرك' به معنى خوب مالش دادن را به مناسبت همين تشبيه استفاده كرده است و نيز واژه ى 'ركوب' از آن رو آورده شده است كه بيانگر شقاوت و ستمگرى متجاوزان بدانجاست و واژه ى 'زلازل' به مشابهت ستمهايى به ار رفته است كه گريبانگير مردمان مى شود و حال ساكنان زمين را مضطرب و هراسناك مى سازد. [ شرح نهج البلاغه ابن ميثم، ج 2، ص 124. ]

7. اميرمومنان "ع" در ضمن خطبه اى در توصيف دنيا آن را چنين تشبيه كرده است:'فلم يبقى منها الا سلمه كسمله الادواه، او جرعه كجرعه المقله، لو تمززها الصديان لم ينقع.' [ نهج البلاغه، خطبه ى 52. ]

از آن جز اندكى نماند، چون اندكى آبى كه در آوند ماند، يا جرعه اى كه تشنه آن را به گلو رساند و تشنگى او را ننشاند.

/ 273