استعاره
'استعاره' در لغت به معنى عاريت گرفتن و به رعاريت خواستن است، [ فرهنگ معين، ج 1، ص 251. ] و در اصطلاح علم بيان به كرا گرفتن لفظى است در غير معناى اصلى خود به علاقه ى مشابهت، يعنى واژه اى در هنگام وضع لغت معنايى شناخته شده داشته باشد و شواهدى دلالت كند كه به هنگام وضع بدان معنى اطلا مى شده است، سپس اين واژه ر در غير آن معنى اصلى به كار گيرند و معنى را به آن لفظ منتقل نمايند و در واقع عاريت گيرند. [ اسرار البلاغه، ص 44. ] به بيان 'لابوهلال عسكرى' استعاره منتقل كردن عبارتى است از موضع استعمالش در اصل لغت به منظورى خاص به معنايى ديگر و آن موظور يا براى شرح معنى و روشن نمودن آن است يا براى تاكيد و مبالغه و يا براى اشاره كردن به آن با لفظى اندك يا نيكو ساختن عبارتى كه در آن قرار مى گيرد و تمام اين ويژگيها در استعاره يافت مى شود. [ كتاب الصناعتين، ص 268. ] مثلا در جمله ى 'رايت اسدا يرمى' واژه ى 'اسد' يعنى شير كه برا يحيواين عظيم الجثه و قوى وضع شده است به خاطر مشابهتى كه شخص شجاع در صفت شجاعت با شير دارد براى وضع استعمال شده است. بنابراين استعاره مبتنى بر تشبيه است كه از اركان آن فقط 'مشبه به' را ذكر كنند و باقى را حذف نمايند و در واقع مثال ياد شده چنين بوده است: 'رايت رجلا شجاعا كالاسد يرمى' كه 'مشبه' و ادات تشبيه' و 'وجه شبه' را حذف كرده اند و 'اسد' را باقى گذاشته اند و آن را قرينه 'يرمى' آورده اند تا دلالت كند بر اينكه مراد از 'اسد'، 'رجل شجاع بوده است. [ النوار الربيع، ج 1، ص 343، در آمدى بر صنايع ادبى در كلام امام على "ع"، ص 21. ]