ر. ك: انساب الاشراف ج 3، صص 358 -355، تاريخ الطبرى، ج 8، صص 203 -192، مروج الذهب، ج 3، صص 327 -326، مقاتل الطالبيين، صص 385 -364، شهاب الدين ابوعبدالله ياقوت الحموى، معجم البلدان، دار بيروت للطباعه و النشر، بيروت، 1408 ق. ج 4 صص 238 -237، الكامل فى التاريخ، ج 6، صص 94 -90، تاريخ الذهبى، ج 10، صص 38 -34، تاريخ ابن خلدون، ج 3، صص 271 -269، بحار الانوار، ج 48، ص 165، تنقيح المقال، ج 1، ص 337، السيد محسن الامين العاملى، اعيان الشيعه، دار التعارف، بيروت، ج 6، صص 101 -97، ديوان دعبل بن على الخزاعى، جمعه و قدم له و حققه عبدالصاحب عمران الدجيلى، الطبعه الثانيه، دار الكتاب اللبنانى، بيروت، 1972 م. 135.] ] گريخت و در حال تنهايى روى به ديار اندلس نهاد و عيسى ابن زيد [ عيسى بن زيد بن على بن الحسين بن على بن ابى طالب "ع" از جمله طالبيين است كه در قيام نفس زكيه و قتيل باخمرا شركت داشت و پس از آن آواره شد و در آوارگى در روزگار حكومت مهدى عباسى جان سپرد. ر. ك: تاريخ الطبرى، ج 7، صص 604 و 560، ج 8، صص 155 و 107 -106، مقاتل الطالبيين، صص 361 -342، تنقيح المقال، ج 2، ص 360. ] يحيى بن عبدالله [ [يحيى بن عبدالله بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب "ع" از برجسته ترين شخصيتهاى بنى الحسن و مشهور به ''صاحب ديلم'' است. يحيى عالمى وارسته و سالكى به دوست پيوسته و مبارزى عدالت پيشه بود و او را محدثى امين از اصحاب امام صادق "ع" شمرده اند. امام صادق "ع" به منظور آنكه وصى واقعى پس از او تحت تعقيب قرار نگيرد چند تن را وصى خود قرار داد و از جمله ى آنها يحيى بن عبدالله بود. همچنين امام صادق "ع" در هنگام رحلت خود وصيت نمود ه سرپرستى فرزندان صغير و اموالش به عهده ى يحيى و همسرش- مادر بزرگوار موسى بن جعفر " ع"- باشد. سحيى و علويان و شيعيان بر اين اميد بودند كه با قيامى انتقام خون حسين بن على رهبر قيام فخ و ديگر شهداى طالبيين را بگيرند. از اين رو به بلاد ديلم گريخت و در آنجا مردم را به قيام فراخواند و جماعتى بسيار با او بيعت كردند و كار او بالا گرفت و هارون الرشيد سخت در هراس شد و در بابر او راه مدارا پيش گرفت و پس از تعهدات بسيار و محكم خلافت عهد و پيمان عمل كرد و او را به زندان انداخت و به شكنجه به شهادت رساند. يحيى را جلالت بسيار و فضايل بيشمار و صاحب كرامات بود. طبرى شهادت او را در سال 176 هجرى ذكر كرده است. على بن ابراهيم علوى در سوك او اشعارى سروده كه از آن جمله:
يا بقعه مات بها سيد
ماتالهدى من بعده و الندى
و سمى الموت به معتدى
ما مثله فى الارض من سيد
و سمى الموت به معتدى
و سمى الموت به معتدى
هدايت، با مرگ او بمرد و بدين سبب، مرگ، متجاوز نام گرفت.