برواى ترك كه ترك تو ستمگر كردم عهد و پيمان تو با ما و وفا با دگران به خدا كافر اگر بود به رحم آمده بود تو شدى همسر اغيار و من از يار و ديار زير سر بالش ديباست ترا كى دانى در و ديوار به حال دل من زار گريست درغمت داغ پدر ديدم و چون در يتيم اشك از آويزه ى گوش تو حكايت مي كرد پس از اين گوش فلك نشنود افغان كسى اى بسا شب به اميدى كه زنى حلقه به درشهريارا به جفا كرد چو خاكم پامال شهريارا به جفا كرد چو خاكم پامال
حيف از آن عمر كه در پاى تو من سركردم ساده دل من كه قسم هاى تو باور كردم زانهمه ناله كه من پيش تو كافر كردم گشتم آواره و ترك سر و همسر كردم كه من از خار و خس باديه بستر كردم هر كجا ناله ى ناكامى خود سر كردم اشكريزان هوس دامن مادر كردم پنداز اين گوش پذيرفتم از آن دركردم كه من اين گوش ز فرياد و فغان كر كردم ديده را حلقه صفت دوخته بر در كردمآن كه من خاك رهش را به سر افسر كردم آن كه من خاك رهش را به سر افسر كردم