مايه ى حسن ندارم كه به بازار من آئى اى غزالى كه گرفتار كمند تو شدم باش گلشن طبع من آراسته از لاله و نسرين سپر صلح و صفا دارم وشمشير محبت صيد را شرط نباشد همه در دام كشيدن نسخه ى شعر تر آرم به شفاخانه ى لعلت روز روشن به خود از عشق تو كردم چو شب تار گفتمش نيشكر شعر از آن پرورم از اشكگفت اگر لب بگشايم تو بدان طبع گهربار گفت اگر لب بگشايم تو بدان طبع گهربار
جان فروش سر راهم كه خريدار من آئى تا به دام غزل افتى و گرفتار من آئى همه در حسرتم اى گل كه به گلزار من آئى با تو آن پنجه نبينم كه به پيكار من آئى به كمند تو فتادم كه نگهدار من آئى كه به يك خنده دواى دل بيمار من آئى به اميدى كه تو هم شمع شب تار من آئى كه تو اى طوطى خوش لهجه شكر خوار من آئىشهريارا خجل از لعل شكربار من آئى شهريارا خجل از لعل شكربار من آئى