ارباب زمستان - غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

محمدحسین شهریار

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ارباب زمستان





  • زمستان پوستين افزود بر تن كدخدايان را
    ره ماتم سراى ما ندانم از كه مي پرسد
    به دوش از برف بالاپوش خز ارباب مي آيد
    به كاخ ظلم باران هم كه آيد ه سر فرود آرد
    طبيب بي مروت كى به بالين فقير آيد
    به تلخى جان سپردن در صفاى اشك خود بهتر
    به هر كس مشكلى برديم و از كس مشكلى نگشود
    نقاب آشنا بستند كز بيگانگان رستيم
    به هر فرمان آتش عالمى در خاك و خون غلطيد حريفى با تمسخر گفت زارى شهريارا بس
    حريفى با تمسخر گفت زارى شهريارا بس



  • وليكن پوست خواهد كند ما يك لاقبايان را
    زمستانى كه نشناسد در دولت سرايان را
    كه لرزاند تن عريان بى برگ و نوايان را
    وليكن خانه بر سر كوفتن داند گدايان را
    كه كس در بند درمان نيست درد بي دوايان را
    كه حاجت بردن اى آزاده مرد اين بي صفايان را
    كجا بستند يا رب دست آن مشكل گشايان را
    چو بازى ختم شد، بيگانه ديديم آشنايان را
    خدا ويران گذارد كاخ اين فرمانروايان را كه ميگيرند در شهر و ديار ما گدايان را
    كه ميگيرند در شهر و ديار ما گدايان را


/ 161