افسانه ى روزگار - غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

محمدحسین شهریار

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

افسانه ى روزگار





  • قمار عاشقان بردى ندارد از نداران پرس
    جواني ها رجزخوانى و پيريها پشيمانى است
    قرارى نيست در دور زمانه بي قراران بين
    تو اى چشمان به خوابى سرد و سنگين مبتلا كرده
    تو كز چشم و دل مردم گريزانى چه ميدانى
    عروس بخت يكشب تا سحر با كس نخوابيده
    جهان ويران كند گر خود بناى تخت جمشيد است
    به هر زادن فلك آوازه ى مرگى دهد با ما
    سلامت آنسوى قافست و آزادى در آن وادى
    به چشم مدعى جانان جمال خويش ننمايد گداى فقر را همت نداند تاخت تا شيراز
    گداى فقر را همت نداند تاخت تا شيراز



  • كس از دور فلك دستى نبرد از بدبياران پرس
    شب بدمستى و صبح خمار از ميگساران پرس
    سر يارى ندارد روزگار از داغ ياران پرس
    شبيخون خيالت هم شب از شب زنده داران پرس
    حدي اشك و آه من برو از باد و باران پرس
    عروسى در جهان افسانه بود از سوگواران پرس
    برو تاريخ اين دير كهن از يادگاران پرس
    خزان لاله و نسرين هم از باد بهاران پرس
    نشان منزل سيمرغ از شاهين شكاران پرس
    چراغ از اهل خلوت گير و راز از رازداران پرس به تبريز آى و از نزديك حال شهرياران پرس
    به تبريز آى و از نزديك حال شهرياران پرس


/ 161