قمار عاشقان بردى ندارد از نداران پرس جواني ها رجزخوانى و پيريها پشيمانى است قرارى نيست در دور زمانه بي قراران بين تو اى چشمان به خوابى سرد و سنگين مبتلا كرده تو كز چشم و دل مردم گريزانى چه ميدانى عروس بخت يكشب تا سحر با كس نخوابيده جهان ويران كند گر خود بناى تخت جمشيد است به هر زادن فلك آوازه ى مرگى دهد با ما سلامت آنسوى قافست و آزادى در آن وادى به چشم مدعى جانان جمال خويش ننمايدگداى فقر را همت نداند تاخت تا شيراز گداى فقر را همت نداند تاخت تا شيراز
كس از دور فلك دستى نبرد از بدبياران پرس شب بدمستى و صبح خمار از ميگساران پرس سر يارى ندارد روزگار از داغ ياران پرس شبيخون خيالت هم شب از شب زنده داران پرس حدي اشك و آه من برو از باد و باران پرس عروسى در جهان افسانه بود از سوگواران پرس برو تاريخ اين دير كهن از يادگاران پرس خزان لاله و نسرين هم از باد بهاران پرس نشان منزل سيمرغ از شاهين شكاران پرس چراغ از اهل خلوت گير و راز از رازداران پرسبه تبريز آى و از نزديك حال شهرياران پرس به تبريز آى و از نزديك حال شهرياران پرس