تا كه از طارم ميخانه نشان خواهد بود سركشان را چو به صاف سرخم دستى نيست پيش از آنى كه پر از خاك شود كاسه ى چشم تا جهان باقى و آئين محبت باقى است هر كه از جوى خرابات نخورد آب حيات حافظا چشمه ى اشراق تو جاويدانى است صحبت پير خرابات تو دريافته ام هر كجا زمزمه ى عشق و هماى شوقى است تا چراگاه فلك هست و غزالان نجوم زنده، با ياد سر زلف تو جان خواهم كرد اى سكندر تو به ظلمات ابد جان بسپارشهريارا به گدايى در ميكده ناز شهريارا به گدايى در ميكده ناز
طاق ابروى توام قبله ى جان خواهد بود سر ما خاك در دردكشان خواهد بود چشم ما در پى خوبان جهان خواهد بود شعر حافظ همه جا ورد زبان خواهد بود گر گل باغ بهشت است خزان خواهد بود تا ابد آب از اين چشمه روان خواهد بود روحم از صحبت اين پير جوان خواهد بود به هوادارى آن سرو روان خواهد بود دختر ماه بر اين گله شبان خواهد بود تا نسيم سحرى مشك فشان خواهد بود عمر جاويد نصيب دگران خواهد بودكه دلت محرم اسرار نهان خواهد بود كه دلت محرم اسرار نهان خواهد بود