افسانه ى شب - غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

محمدحسین شهریار

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

افسانه ى شب





  • ماندم به چمن شب شد و مهتاب برآمد
    آويخت چراغ فلك از طارم نيلى
    درياى فلك ديدم و بس گوهر انجم
    چون غنچه دل تنگ من آغشته به خون شد
    ماهم به نظر در دل ابر متلاطم
    از راز فسونكارى شب پرده برافتاد
    ديدم به لب جوى جهان گذران را در صحبت احباب ز بس روى و ريا بود
    در صحبت احباب ز بس روى و ريا بود



  • سيماى شب آغشته به سيماب برآمد
    قنديل مه آويزه ى محراب برآمد
    ياد از توام اى گوهر ناياب برآمد
    تا يادم از آن نوگل سيراب برآمد
    چون زورقى افتاده به گرداب برآمد
    هر روز كه خورشيد جهانتاب برآمد
    آفاق همه نقش رخ آب برآمد جانم به لب از صحبت احباب برآمد
    جانم به لب از صحبت احباب برآمد


/ 161