اگر بلاكش بيداد را به داد رسى سياهكارى بيداد عرضه دار اى آه جهان ز تيرگى شب بشوى چون خورشيد سواد خيمه ى جانان جمال كعبه ى ماست به گرد او نرسى جز به همعنانى دل بهشت گمشده ى آرزو توانى يافت وراى مدرسه اى شيخ درس حال آموز غلام خواجه ام اى باد توتيا خواهمترا قلمرو دلهاست شهريارا بس ترا قلمرو دلهاست شهريارا بس
خدا كند كه به سر منزل مرا درسى شبان تيره كه در بارگاه دادرسى اگر به چشمه ى نوشين بامداد رسى سلام ما برسان گر بر آن سواد رسى اگر چه جان من از چابكى به باد رسى اگر به صحبت رندان پاكزاد رسى بر آن مباش كه تنها به اجتهاد رسى اگر به تربت آن اوستاد راد رسىچه حاجتست به كسرا و كيقباد رسى چه حاجتست به كسرا و كيقباد رسى