تيره گون شد كوكب بخت همايون فال من خنده ى بيگانگان ديدم نگفتم درد دل با تو بودم اى پرى روزى كه عقل از من گريخت روزگار اينسان كه خواهد بي كس و تنها مرا قمرى بي آشيانم بر لب بام وفا بازگرداندم عنان عمر با خيل خيال خرد و زيبا بودى و زلف پريشان تو بود اى صبا گر ديدى آن مجموعه ى گل را بگوكار و كوشش را حوالت گر بود با كارساز كار و كوشش را حوالت گر بود با كارساز
واژگون گشت از سپهر واژگون اقبال من آشنايا با تو گويم گريه دارد حال من گر تو هم از من گريزى واى بر احوال من سايه هم ترسم نيايد ديگر از دنبال من دانه و آبم ندادى مشكن آخر بال من خاطرات كودكى آمد به استقبال من از كتاب عشق اوراق سياه فال من خوش پراكندى ز هم شيرازه ى آمال منشهريارا حل مشكلها كند حلال من شهريارا حل مشكلها كند حلال من