ز دريچه هاى چشمم نظرى به ماه دارى به شب سياه عاشق چكند پرى كه شمعى است بگشاى روى زيبا ز گناه آن مينديش من از آن سياه دارم به غم تو روز روشن تو اگر به هر نگاهى ببرى هزارها دل دگران روند تنها به مل به قاضى اما به چمن گلى كه خواهد به تو ماند از وجاهتبه سر تو شهريارا گذرد قيامت و باز به سر تو شهريارا گذرد قيامت و باز
چه بلند بختى اى دل كه به دوست راه دارى تو فروغ ماه من شو كه فروغ ماه دارى به خدا كه كافرم من تو اگر گناه دارى كه تو ماهى و تعلق به شب سياه دارى نرسد بدان نگارا كه دلى نگاهدارى تو اگر به حسن دعوى بكنى گواه داري تو اگر بخواهى اى گل كمش از گياه دارىچه قيامتست حالى كه تو گاه گاه دارى چه قيامتست حالى كه تو گاه گاه دارى