اين همه جلوه و در پرده نهانى گل من آن تجلى كه به عشق است و جلالست و جمال از صلاى ازلى تا به سكوت ابدى اشك من نامه نويس است وبجز قاصد راه گاه به مهر عروسان بهارى مه من همره همهمه ى گله و همپاى سكوت دم خورشيد و نم ابرى و با قوس قزح گه همه آشتى و گه همه جنگى شه من سر سوداگريت با سر سودايى ماست طرح و تصوير مكانى و به رنگ آميزىشهريار اين همه كوشد به بيان تو ولى شهريار اين همه كوشد به بيان تو ولى
وين همه پرده و از جلوه عيانى گل من و آن ندانيم كه خود چيست تو آنى گل من يك دهن وصف تو هر دل به زبانى گل من نيست در كوى توام نامه رسانى گل من گاه با قهر عبوسان خزانى گل من همدم زمزمه ى ناى شبانى گل من شهسوارى و به رنگينه كمانى گل من گه به خونم خط و گه خط امانى گل من وه كه سرمايه هر سود و زيانى گل من طرفه پيچيده به طومار زمانى گل منچه به از عمق سكوت تو بيانى گل من چه به از عمق سكوت تو بيانى گل من