آسمان گو ندهد كام چه خواهد بودن حاصل از كشمكش زندگى اى دل نامى است آفتابى بود اين عمر ولى بر لب بام نابهنگام زند نوبت صبح شب وصل چند كوشى كه به فرمان تو باشد ايام گر دلى دارى و پابند تعلق خواهىشهرياريم و گداى در آن خواجه كه گفت شهرياريم و گداى در آن خواجه كه گفت
يا حريفى نشود رام چه خواهد بودن گو نماند ز من اين نام چه خواهد بودن آفتابى به لب بام چه خواهد بودن من گرفتم كه بهنگام چه خواهد بودن نه تو باشى و نه ايام چه خواهد بودن خوشتر از زلف دلارام چه خواهد بودنخوشتر از فكر مى و جام چه خواهد بودن خوشتر از فكر مى و جام چه خواهد بودن