يار باقى كار باقى - غزلیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

غزلیات - نسخه متنی

محمدحسین شهریار

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

يار باقى كار باقى





  • رفتى و در دل هنوزم حسرت ديدار باقى
    عقده بود اشكم به دل تا بيخبر رفتى وليكن
    آمدى و رفتى اما با كه گويم اين حكايت
    كافر نعمت نباشم بارها روى تو ديدم
    شب چو شمعم خنده مييد به خود كز آتش دل
    گلشن آزادى من چون نباشد در هوايت
    تو به مردى پايدارى آرى آرى مرد باشد
    مي طپد دلها به سوداى طوافت اى خراسان شهريارا ما از اين سودا نمانيم و بماند
    شهريارا ما از اين سودا نمانيم و بماند



  • حسرت عهد و وداعم با دل و دلدار باقى
    باز شد وقتى نوشتى يار باقى كار باقي
    غمگسارا همچنان غم باقى و غمخوار باقى
    ليك هر بارت كه بينم شوق ديگربار باقى
    آبم و از من همين پيراهن زر تار باقى
    مرغ مسكين قفس را ناله هاى زار باقى
    بر سر عهدى كه بندد تا به پاى دار باقى
    باز بارى تو بمان اى كعبه ى احرار باقى قصه ى ما بر سر هر كوچه و بازار باقى
    قصه ى ما بر سر هر كوچه و بازار باقى


/ 161