خطبه 161-چرا خلافت را از او گرفتند؟
از سخنان حضرتش عليه السلامبه يكى از يارانش كه از حضرتش پرسيد: قرشيان چگونه شما را از خلافت راندند آنى كه شما شايسته آن بوديد؟ فرمود:اى برادر اسدى! حقا كه آشفته و سرگشته اى! اما تو را پس از پيوند خويشى حق پرسيدن است و خواستى كه دانى پس بدان: اما چيريدن بر ما در امر خلافت، با آنكه ما در تبار برترينيم و در پيوند با فرستاده ى خدا صلى الله عليه و آله و سلم تنگ ترينيم، آن چيريدن خودخواهى بود كه روان گروهى بر آن آز ورزيد و روان ديگر گروهى از آن بى نياز گرديد، كه داور خداست و بازگشتگه سويش رستخيز!از تاراجى كه در نهانگه هايش آواز دادنش لب فرونه كه اينك سخن، سخن تاراج شتران رهوار است و از تبهكارى زاده ى بوسفيان گوى! حقا كه روزگار پس از گرياندنش خنداندم! و به خداى كه جاى شگفتى نه! چه بسا ناگوارى كه شگفتى را زدايد و رنج و شكنج را فزايد! قاسطان كوشيدند تا نور خداى را از چراغش خموش سازند و فورانش را از چشمه سارش بندند و ميان من و خويش آب را آلودند، كه گر رنج و شكنج اين آشوب از من و آنان يكسو شود، به حقى پيراسته كشانم شان و گر جز اين شود »پس خويش را بر آنان نيافسوس، كه خداوند به آنچه كردار ورزند داناست«!قرآن 35 / 8.
خطبه 162-در توحيد الهى
از سخنان حضرتش عليه السلامدر يكتايى خداوند و آفرينش پديده ها
آفريدگار فرازمند
ستايش خداى را، آفريننده ى بنده ها و گستراننده ى دشت ها و رواننده ى رودخانه ها و روياننده ى تپه ها، آغازينش را نخستينى نه و جاودانيش را پايانى نه، اوست آغازين هماره و پايدار جاودانه، پيشانى ها برايش سايند و لب ها به يكتاييش ستايند، همه ى پديده ها را آنكاى آفرينش شان مرزمند ساخت تا يكتاى بى مرز و مانند او باشد، پندارها به اندازه ها و جنبش ها و اندام ها و ابزارها نسنجندش، نتوانش گفت: »چه گاه« و فرجامى برايش نتوان رقم زد به: »تاكى«، آشكارى كه نتوان گفت: »بر كجا« و نهانى كه گفته نايد: »در كجا«، انگاره اى نيست تا جسته شود و پوشيده اى نيست تا جا يابد، به پديده ها نزديك است نه چسبيده و از آنها دور است نه جدا شده، بر او پوشيده نيست از بندگانش: درنگاى چشمكى و نه بازناى واژه اى و نه آناى آنكى و نه گشاناى گامكى، در شبى تار و نه تاريكى تيره اى، كه بر آن ماه تابان تابد و خورشيد رخشان در فرا و فروشدن پى آيدش و دگريدن روزها و روزگاران، از آمدن شبى آينده و رفتن روزى رونده، پيش از هر سرانجامى و فرجامى و هر سنجشى و شمارشى، فراتر از آنچه اندازه گيران به اندازه ها و پايانه هاى آنها و جا دادن در رامشگه ها و پايدار كردن در جايگه ها سنجندش، كه اندازه آفريدگانش را سزد و جز او را شايد!آفرينش آفريدگان
پديده ها را از گوهرهاى جاودان نيافريد و نه از بن هاى پايدار، بلكه آفريد آنچه را آفريد و به اندازه اش استوار ساخت! و نگاريد آنچه را نگاريد و نگاره اش را نكو نمود، هيچ پديده اى را از او سرپيچى نه و نه او را از فرمان بردن پديده اى بهره اى، آگهيش به مرده هاى گذشته چون آگهيش به زندگان مانده و آگهيش به آنچه در آسمانهاى برين است چون آگهيش به آنچه در زمين هاى زيرين است!از سخنانش:اى آفريده ى ترازيده و پديده ى نگه داشته در تاريكى هاى زهدان ها و پرده هاى پى درپى، »از شيره ى خاك« قرآن 23 / 12. پديدار شده اى و »در رامشگه زهدان تا فرجامى سرآمد« قرآن 22 و 21 / 77. و سرانجامى بخش شده هشته شدى، گوشتاوه اى در شكم مادرت مى جنبيدى فراخوانى را پاسخ نمى دادى و صدايى را نمى شنيدى، آنگاه از جايگهت به سرايى آورده شدى كه نديده بوديش و سودمندى هايش را نمى شناختى، پس چه كسى در مكيدن خوراك از پستان مادرت رهت نمود و به هنگامه ى نياز جايگه خواسته و خواهشت را شناساندت! هرگز! آنكه از شناخت ويژگى هاى پديده ى ابزارمند ناتوانست از شناخت ويژگى هاى آفريدگارش ناتوان تر و از اندازه گرفتنش به اندازه هاى آفريدگان دورتر!