خطبه 234-خطبه قاصعه - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمود رضا افتخار زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 234-خطبه قاصعه

از سخنان حضرتش عليه السلام
ناميده به قاصعه در نكوهش شيطان ملعون بر گردن كشيش و سر نهشتنش بر آدم و اينكه او نخستين كسى است كه خودخواهى و بزرگ منشى را پديدار ساخت و زنهاريدن مردم از پيمودن راه شيطان
ستايش خدايى را كه به بزرگى و شكوهمندى آراسته و آن دو را ويژه ى خويش و نه آفريدگانش گردانده و آن دو را مرزمند و نارواى جز بر خويش نموده و آن دو را براى شكوهش گزيده!

آغازه ى نافرمانى
و نفرين را بر آن كس از بندگانش كه در آن دو ستيزيدش نهاد، آنك كه فرشتگان بارگهش را به آن آزمود تا فروتنان و گردنكشان شان را جدا سازد. پس خداى سبحان، كه هموست آگاه به نهفته هاى دل ها و پوشيده هاى نهان ها، فرمود: »هان كه منم آفريدگار سرشته اى از گل« »پس آنك كه آراستمش و در او از جان بخشم دميدم فروتنانه برايش افتيد« »فرشتگان همگى شان سر هشتند جز شيطان«، قرآن 42 / 25. بزرگ منشى بازش داشت، به سرشتش به آدم باليد و به ريشه اش بر او ايستادگى كرد ! آن دشمن خداى، كه هموست پيشواى خودخواهان و سركرده ى گردنكشان، همو كه نهاد خودخواهى پى هشت و در جامه ى فرازمندى خداى را ستيزيد و پوشاى بزرگ منشى پوشيد و پوشه ى فروتنى فكند! آيا نمى بينيد كه چگونه خداى بر گردن كشيش كوچك نمودش، و به بزرگ منشيش فروآوردش، در دنيا تار و مار نمودش و در آخرت برايش دوزخ فراهم ساخت!

آزمون خداوند از آفريدگانش
و گر خداى مى خواست كه آدم را از نورى آفريند كه پرتوش ديده ها را ربايد و رخشايش خردها را پريشد و از گلى كه بويش جان ها را گيرد، مى كرد و گر مى كرد گردن ها برايش فروتنانه مى خميد و آزمون در آن بر فرشتگان سبك مى آمد، ولى خداى سبحان آفريدگانش را به برخى چيزها كه ريشه اش را ندانند مى آزمايد تا به آزمون آنان را جدا سازد و گردن كشى از آنان زدايد و خودپسندى از آنان دور كند!

پندآموزى
پس از كرده ى خداى با شيطان پند آموزيد كه كردار بس بلندش و كوشش بس كوشايش را تباهيد، همو كه خداى را شش هزار سال پرستيد و دانسته نايد كه از سال هاى دنيا بوده يا از سال هاى آخرت و به گاهى سركشى بر باد داد. پس كيست كه پس از شيطان چون او نافرمانى خداى كند و رهد؟ هرگز چنين نيست كه خداى سبحان آدمى را به كرده اى به بهشت درآرد كه به آن كردار فرشته اى را از بهشت رانده است! همانا كه فرمانش بر آسمانيان و زمينيان يكى است و ميان خداوند و هيچ يك از آفريدگانش در روا داشتن مرزى كه بر جهانيان روا ندانسته اش نرمشى نيست!

زنهار از شيطان
بندگان خداى! دشمن خداى را زنهاريد كه به ناخوشيش ناخوش كندتان و به فريادش انگيزدتان و با پياده و سواره اش بر شما تازد. به جانم حقا كه برايتان تير ترس در كمان نهد و سوى تان سخت كمان كشد و از نزديك جايى زندتان و گويد: »پروردگارا! به تاوانى كه گمره كرديم برايشان در زمين آرايم و همگى را فريبم شان«.

قرآن 15 / 29. پيشگويى نادرستى و گمانه زنى نابجايى! و خودخواهان و خودپسندان و گردنكشان و نادانان هم باور كردندش. تا آنجا كه سركشان تان هم گردن هشتندش و آزمنديش در شما استوار شد، تا كه كار از راز نهان به كردار آشكار انجاميد و چيراييش بر شما دشوار شد و با سپاهيانش سوى تان شوريد و در چاله هاى خوارى سرازير كردتان و در دره هاى كشتن افكندتان و زخم هاى كارى زدتان، نيزه اى در ديده هاتان و كاردى در گلوهاتان و مشتى بر پوزه هاتان، روانه ى كشتنگه هاتان و كشان با حلقه هاى چيرايى بر بينى ها به دوزخى كه برايتان فراهم شده! پس رخنه ى او در آيين تان و آتش او در دنياتان بزرگتر و سوزنده تر از كسانى گرديده كه به جنگ شان برخاسته و بر آنان گرد آمده ايد! خشم تان را بر او نهيد و دل از او كنيد، كه به خداى بر ريشه تان باليد و در تبارتان نكوهيد و در نژادتان سرزنش كرد و با سوارگانش بر شما شوريد و با پيادگانش راه تان گرفت، تا در هر جايى شكار كنندتان و بندبندتان را كوبند. در گودال خوارى و تنگه ى تنگنايى و ميدانگه مرگ و جايگه گرفتارى، با هيچ چاره اى بازنداريد و با هيچ نيرويى نرانيد! پس آنچه در دل هاتان نهفته از آتش خودخواهى و كينه هاى نادانى خاموش سازيد، كه در مسلمان آن غيرت تنها از گزندهاى شيطان و گردن كشى هايش و تبهكارى هايش و وسوسه هايش سزد! نشان فروتنى را بر سرهاتان نگه داريد و بزرگ منشى را زير پاهاتان فكنيد و بند گردنكشى از گردن هاتان كنيد و سپر فروتنى ميان خويش و دشمن تان ابليس و سپاهيانش گيريد، كه او را از هر امتى سپاهيان و يارانى و پيادگان و سوارانى است و چون آن گردنكش بر برادرش نباشيد بى آنكه خداى در او برترى نهاده باشد، جز آنكه از سر دشمنى رشك، بزرگ منشى در جانش خليد و خودپسندى در دلش از آتش خشم افروخت و شيطان از باد بزرگ بينى در بينيش دميد كه خداى در پى آن پشيمانش ساخت و گناه كشندگان را تا روز رستخيز بارش نمود!

زنهار از خودپسندى
هان! كه در سركشى بس كوشيديد و در زمين بس تباهانديد، در دشمنى پيداى با خداوند و ستيز آشكار با مومنان. خدا را خدا را در خودخواهى گردنكشانه و باليدن جاهلانه پرواييد، كه آن زادگه كينه و دميدنگه شيطان است، كه به آن امت هاى گذشته و سده هاى پيشين را گوليد. تا آنجا كه در تيرگى هاى نادانيش و دامگه هاى گمرهيش پناهيدند، وارفته در جلويش و رامانه در پى اش، گولى كه در آن دل ها گمان زده شد و بر آن سده ها پياپى گذشت و خود خواهى كه سينه ها در آن به تنگ آمد!

زنهار از فرمانبرى گردنكشان
هان! زنهار زنهار از فرمانبرى مهتران و سروران تان! آنان كه به تبارشان باليدند و به نژادشان نازيدند و بدگهرى را به پروردگارشان روا داشتند و خداى را بر آنچه كرده شان ناسپاسيدند، گردن كشانه بر فرمانش و ستيزانه بر دهش هايش. آنانند پايه هاى نهاد خودخواهى و ستون هاى ستاد آشوب و شمشيرهاى نازيدن نادانى. پس خداى را پرواييد و ناسازه هاى داده هايش بر شما و دريغ ورزان دهشش نزدتان نباشيد. و بزرگ نمايان را فرمان نبريد، آنان را كه به پاكى تان ناپاكى شان را آغشتيد و به درستى تان نادرستى شان را آميختيد و در حق تان باطل شان را گنجانديد. آنانند پايه هاى تباهى و زيرپوش هاى نافرمانى. شيطان رهوارهاى گمرهى گرفت شان و سپاهى كه به آنان بر مردم چيرايد و سخن گوهايى كه از زبان هاشان گويد، رباينده خرده هاتان و راه ياب در ديده هاتان و دمنده ى در گوش هاتان، تا نشانه ى تيرش و گامگه پايش و دستگيره ى دستش سازدتان!

/ 257