خطبه 116-موعظه ياران
از سخنان حضرتش عليه السلامدر نكوهش ياران
پس نه دارايى هايى در راه آنكه روزى تان ساخته شان داده ايدش و نه جان هايى براى آنكه آفريده شان به خطر انداخته ايدش! به نام خداوند بر بندگانش گرامى شده ايد و خداوند را در ميان بندگانش گرامى نمى داريد! از فرودتان در جايگه كسانى كه پيش از شما بودند و جدايى تان از وابسته ترين برادران تان پند گيريد!
خطبه 117-ستودن ياران خود
از سخنان حضرتش عليه السلامدر ستايش ياران شايسته اش آنك كه از بصره به كوفه درآمد
شماييد ياران بر حق و برادران در آيين و سپران روزهاى سخت و ويژگان از مردم ! برگشته را به شما نوازم و فرمان رو آورده را اميد برم! پس به اندرزى بس بى پيرايه و رسته از گمانه يارييم كنيد، كه به خدا سوگند من از مردم به مردم شايسته ترينم!
خطبه 118-تحريض مردم به جهاد
از سخنان حضرتش عليه السلامآنك كه بسر پسر ابوارطاه به حجاز تاخت حضرتش مردم را گرد آورد و به جهادشان برانگيخت، زمانى خموشيدند
حضرتش عليه السلام فرمود: چه تان شده! گنگيد؟!دسته اى از مردم گفتند: اى امير مومنان! اگر روى با تو رويم!حضرتش عليه السلام فرمود: چه تان است! نه به رستگارى ره مى سپريد و نه به دادى مى گراييد! آيا در چنين هنگامه اى سزد كه من برون شوم؟ در چنين رزمى بايد كه فردى از نستوهان و پهلوانان تان كه من گزينمش برون شود! برايم شايسته نيست كه سپاه و شهر و دارايى و سرپرستى ماليات ها و داورى ميان مسلمانان و بررسى حقوق حق خواهان را رها كنم، آنگاه با دسته اى بيرون شوم و دسته اى را پى گيرم و چون تك تيرى در تيردان تهى اين سو و آن سو شوم! كه همانا من ميل ميانى سنگ آسيايم، آسيا بر من مى چرخد و من در جايمم، هرگاه از آن جدا شوم چرخشش گيج شود و سنگ زيرينش پريشد! به خدا سوگند كه اين انديشه ى نادرستى است. و به خدا سوگند كه گر در برخوردم با دشمن شهادت اميدم نبود، كه اى كاش برخورد با دشمن برايم مقدر شده بود، شترم را زين كرده آنگاه از شما مى گريختم و هرگز يادتان نمى كردم، بدگويانى عيب جو، كژروانى نيرنگباز! با همبستگى اندك دل هاتان در فزونى شمارتان بهره اى نيست. حقا كه بر راه روشنى بردم تان كه بر آن نتباهد مگر تباهنده اى، هر كه پاى ورزد به بهشت درآيد و هر كه لغزد به دوزخ برآيد!