حکمت 099 - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمود رضا افتخار زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حکمت 099

حضرتش عليه السلام فرمود:

آنك كه بر حضرتش جامه ى كهنه پينه دارى ديده شد، زان پرسيده شد، فرمود:

بران دل نرم شود و به آن روان فروتن گردد و مومنان از آن پيروند.

حکمت 100

هان كه دنيا و آخرت دو دشمن ناسازند و دو راه گونه گون، هر كه دنيا را دوست دارد و خواهدش آخرت را بيزار بود و دشمنى كندش و آن دو چون باخترند و خاور و رونده اى ميان شان، هر چه به يكى نزديك شود از ديگرى دور گردد، زان پس آن دو هوويند!

حکمت 101

حضرتش عليه السلام فرمود:

نوف بكالى گويد: شبى امير مومنان عليه السلام را ديدم كه از بسترش درآمده و به ستاره ها مى نگرد. به من فرمود: »اى نوف! خوابى يا بيدار؟« گفتم: بيدارم. فرمود:

اى نوف! خوشا به پارسايان در دنيا و دلدادگان به آخرت، آنانند گروهى كه زمين را گستر و خاكش را بستر و آبش را گلاب گرفته اند و قرآن را آشكارا خوانند و نيايش را نهان كنند و آنگه دنيا را به شيوه ى عيسى پاره كنند!

اى نوف! هان كه داود عليه السلام در چنين هنگامه اى از شب برخاست و گفت: اين هنگامى است كه در آن بنده اى فرانخواند مگر كه پاسخ يابد، مگر كه آن بنده ى شب خيز باج گيرى بود يا جاسوسى، يا كه پاسبانى، يا كه شيپور نوازى، يا كه دهل زنى بود!

حکمت 102

حضرتش عليه السلام فرمود:

هان كه خداى بر شما بايسته هايى را بايسته كرده، پس نتباهيدشان و برايتان مرزهايى را هشته پس نگذريدشان و از چيزهايى بازتان داشته پس دست نيازيدشان، و چيزهايى را برايتان نگفته، آنى كه از سر فراموشى وانگذاشته شان، پس خويشتن تان را به آنها وانداريد!

حکمت 103

حضرتش عليه السلام فرمود:

مردم چيزى را از كار آيين شان براى سامانيدن كار دنياشان نرهايند مگر كه خداى بر آنان چيزى گشايد كه از زيان دنيوى زيان بارتر بود!

حکمت 104

حضرتش عليه السلام فرمود:

بسا دانشمندى كه نادانيش كشدش و دانشش كه با وى بود سود ندهدش!

حکمت 105

حضرتش عليه السلام فرمود:

هان كه به رگى زين آدمى زاد پاره گوشتى آويخته كه آن شگفت ترين چيزى بود كه در اوست و آن دل است. و آن شگفتى اينكه آن را جان مايه هايى است از آگاهى و ناسازه هايى از ناهمسازهاى آن، كه گر برايش اميد پيدا شود خواهش خوار سازدش، و گر خواهش بر آشوبدش آز تباهدش و گر نوميدى چيردش اندوه كشدش و گر خشم در آيدش كين در آن سخت شود و گر خشنودى كام روا كندش پروا را فراموش كند و گر ترس چيرايدش پرهيز سرگرم سازدش و گر زندگى برايش گشايد خودفراموشى ربايدش و گر دارايى را بهره برد توانگرى سركش كندش و گر گرفتارى رسدش بى تابى رسوا سازدش و گر ندارى گيردش، گرفتارى سرگرم كندش و گر گرسنگى فرسايدش ناتوانى فروگيردش و گر سيرى بر او بيش آيد شكم بارگى آزاردش، پس هر كوتهى در آن زياننده و هر فزونتى در آن تباهنده!

حکمت 106

حضرتش عليه السلام فرمود:

ماييم آن پشتيگاه ميانى، پس مانده به آن پيوندد و پيش تاخته به آن بازآيد!

حکمت 107

حضرتش عليه السلام فرمود:

فرمان خداى سبحان را نينجامد جز آنكه چاپلوسى نكند و همانند نايد و خواهش ها را نپيرود!

حکمت 108

حضرتش عليه السلام فرمود:

در پى بازگشتش از صفين سهل پسر حنيف انصارى در كوفه مرده بود. حضرتش او را بيش از همه دوست مى داشت گر كوه دوست داردم فروپاشد!

حضرتش عليه السلام فرمود:

هر كه ما خاندان را دوست دارد، براى پوشيدن جامه ى ندارى آماده بود!

/ 257