خطبه 035-بعد از حكميت
از سخنان حضرتش عليه السلامدر پى تحكيم و آنك كه پيامد حكميت را دريافت از فتنه قاسطين و پيدايى مارقين گويد
ستايش خداى را بر آزمون
ستايش خداى را، هر چند كه روزگار رويداد بس ناگوار و پيش آمد بس گرانبار آورد! و گواهى دهم كه خدايى جز الله نيست، او را انبازى نه، با او خدايى جز خودش نباشد و اينكه محمد بنده و فرستاده ى اوست، خداى بر او و خاندانش درود دهاد!انگيزه ى آشوب
اما بعد! همانا كه نافرمانى نيك خواه دلسوز و آگاه كاردان افسوس آورد و پشيمانى در پى دارد، حقا كه من در اين داورى فرمانم را فرموده بودم تان و نظر نهفته ام را بى پيرايه گفته بودم تان، كه گر به كار برده مى شد حرف همان حرف قصير بود، اشاره به ضرب المثلى در ادبيات داستانى عرب، قصير نام غلام جذيمه در آن داستان است. اما شما چون ناسازان ستم پيشه و پيمان گسلان نافرمان بر من سر تافتيد، تا كه آن نيك خواه در دلسوزيش دودل شد و آتش زنه از فروزشش بازماند!اين نيز ضرب المثلى است: رهنما از ره نمايى بازماند. و من و شما آن شديم كه آن هوازنى سروده است:در منعرج لوا نام جايى است در حجاز. فرمانم را فرمودم تان
اما شما آن سخن دلسوزانه را برنتافتيد مگر نيم روز فردا