خطبه 083-درباره عمرو بن عاص - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمود رضا افتخار زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 083-درباره عمرو بن عاص

از سخنان حضرتش عليه السلام
درباره ى عمرو پسر عاص
شگفتا ز زاده ى نابغه! به شاميان وانمود كند كه من آدمى شوخم و مردى بازى گرم! مى شوخم و مى آزمايم! حقا كه نادرست گفته و گنهوار زبان گشوده! هان! كه بدترين سخن دروغ است، او گويد و دروغ زند، نويد دهد و سوگند خورد، خواسته شود و آز ورزد، خواهد و پيله كند، پيمان نارو زند و ريشه ى خويشى برد، آنك كه هنگامه ى نبرد آيد و شمشيرها هنوز جان گير نگشته اند، از او جلوگيرتر و فرمانده تر چه كسى و آنك كه شمشيرها جان گيرند بزرگترين نيرنگش اينكه زشتگهش را به رزميان نمايد! هان! به خدا سوگند كه ياد مرگ مرا از بازى بازدارد و فراموشى آخرت او را از سخن حق وادارد، او به معاويه دست نداد تا كه شرط كرد وى را رشوه اى دهد و بر رها كردن آيين برايش پاداش ناچيزى نهد!

خطبه 084-در توحيد و موعظه

از سخنان حضرتش عليه السلام
در يكتايى خداوند، اندرز انسانى و ويژگى بهشت
يكتايى خداوند
و مى گواهم كه خدايى جز الله نيست، يكتاست، او را انبازى نه، نخستين است، پيش از او چيزى نه، فرجامين است، او را پايانى نباشد، او را صفتى نه تا به پندارها درآيد، او را چگونتى نه تا در دل ها گنجد، پراكندگى و پارگى او را نه، ديده ها و دل ها به او راه نيابد!

اندرز مردم
بندگان خداى! پس از پندهاى سودبار اندرز گيريد و از نشانه هاى آشكار پند آموزيد و با هشدارهاى سزابار خويشتندارى كنيد و از يادآورى ها و اندرزها بهره گيريد، كه گويى چنگال هاى مرگ آويخته تان و رشته هاى آرزو گسسته تان و دشوارى هاى فرجام نورديده تان و مرگ كشانا سر رسيده، كه: »هر فردى با آن كشان و بر او گواه است«، قرآن 50 / 21. كشان، كه به محشرش كشاندش و گواه، كه بر او به كردارش گواهد!

بهشت
با رتبه هاى برتر و فروتر و جايگه هاى گونه گون، دهشش پايان نيابد و سرنشينش دل نكند و جاودانش پير نگردد و نشيمنش سختى نبيند!

/ 257