خطبه 208-گله از قريش
از سخنان حضرتش عليه السلامفرازى از منشورى كه فرمود تا هر جمعه بر مردم خوانند، به روايتى ديگر، در دادخواهى و شكوه از قريش
خدايا! من يارى مى گيرمت بر قريش و بر آنكه يارى كردندشان، حقا كه آنان رشته ى خويشاونديم را بريدند و حقم را پاى ماليدند و در ستيز با من در حقى گرد آمدند كه من به آن از ديگران سزاوارتر بودم و گفتند: هان كه حق آنكه گيريش و حق آنكه دست نيابيش، اندوهگين پاى ورز، يا كه افسوس مند بمير! آنك ديدم كه مرا پشتيبانى و نه ياورى و نه يارى نيست، جز خاندانم، كه مرگ را از آنان دريغ داشتم. خار در چشم ديده فروهشتم و استخوان در گلو قورتم را فرودادم و در فروبردن خشمى كه از حنظل تلخ تر و از خليدن دشنه در دل دردناكتر بود پاى ورزيدم!از سخنان حضرتش عليه السلام
درباره روندگان به بصره در جنگ با حضرتش عليه السلام
بر كارگزارانم و كليدداران بيت المال مسلمانان در دستم و بر مردم شهرى كه همه شان در فرمانم و بر بيعتم بودند درآمدند، يكپارچگى شان را پريشيدند و همبستگى شان را تباهيدند و بر پيروانم تاختند، گروهى را به نيرنگ كشتند و گروهى شمشيرهاشان را چسبيدند و با آنها رزميدند تا كه جوانمردانه خداى را ديدار كردند!