حضرتش عليه السلام فرمود:هر كه بر دنيا اندوهگين گردد، حقا كه از خواسته ى ناخشنود بود و هر كه وز گرفتاريى كه رسدش نالد، حقا كه از پروردگارش ناليده و هر كه نزد توانگرى شود و به پولش برايش فروتنى كند دو سوم آيينش رود و هر كه قرآن را خواند و ميرد و به دوزخ درآيد، او زانانى بود كه آيه هاى قرآن را شوخى گرفته اند و هر كه دلش به دوستى دنيا گرايد دلش به سه چيز دنيا چسبد: اندوهى كه نرهايدش و آزى كه وانگذاردش و آرزويى كه درنيابدش!
حکمت 220
حضرتش عليه السلام فرمود:خشنودى را ارجمندى بس و خوش خويى را برخوردارى!
حکمت 221
و ز حضرتش عليه السلام زين سخن خداى فرازمند پرسيده شد:»پس حقا كه زندگى بخشيمش زندگى گوارا« قرآن 16 / 97. فرمود عليه السلام: آن خشنودى بود!
حکمت 222
حضرتش عليه السلام فرمود:با كسى انبازيد كه روزى بر او روكرده، چرا كه آن به توانگرى شايسته تر و به روكردن خوشبختى بر او سزاوارتر!
حکمت 223
حضرتش عليه السلام فرمود:درباره ى اين سخن خداوند فرازمند:»هان كه خداوند به عدل و احسان فرمايد« قرآن 16 / 90.عدل: دادگرى، احسان: نيك ورزى بود!
حکمت 224
حضرتش عليه السلام فرمود:هر كه با دست تنگى بخشد با گشاده دستى گيرد!
حکمت 225
حضرتش عليه السلام فرمود:به فرزندش حسن عليه السلام
به پيكارى فرامخوان و گر خوانده شدى پاسخ گوى، هان كه فراخوان به پيكار سركش است و سركش شكست خورده بود!
حکمت 226
حضرتش عليه السلام فرمود:بهترين خوى زنان بدترين خوى مردان بود: خودخواهى و ترس و آز، هرگاه زن خودخواه بود بيگانه را به خويش راه ندهد و هرگاه آزمند بود دارايى خويش و دارايى همسرش را پاسدارد و هرگاه ترسو بود از هر چه بر او درآيد گريزد!
حکمت 227
حضرتش عليه السلام فرمود:آنك كه به وى گفته شد: خردمند را براى ما شناسان! فرمود عليه السلام:خردمند كسى بود كه هر چيز را در جايش نهد!گفته شد: بى خرد را براى ما شناسان! فرمود عليه السلام:كنون شناساندم!
حکمت 228
حضرتش عليه السلام فرمود:به خداى سوگند كه اين دنياتان در چشمم از بند ناف خوكى در دست خوره زده اى پست تر است!