نامه 037-به معاويه
از نامه ى حضرتش عليه السلامبه معاويه
سبحان الله! چه سخت است دلبستگيت به خواسته هاى ناراسته و خواهش هاى سرگشته، با تباهاندن حقيقت ها و گسستن پيمان ها، كه همين هايند خواسته ى خداى و بر بندگانش برهان! اما پرت و پلاى بسيارت بر عثمان و كشندگانش، هان كه تو آنكى عثمان را يارى كردى كه پيروزى زان تو بود و آنكى رهاييديش كه پيروزى زان او بود! درود آن را كه سزد!
نامه 038-به مردم مصر
از نامه ى حضرتش عليه السلامبه مصريان، آنك كه اشتر را بر آنان گمارد
از بنده ى خدا، على، امير مومنان، به مردمى كه براى خداى خشمند آنك كه در زمينش ناسپاسى شود و حقش تباهد و بيداد بر پارسا و پليد و ايستاده و رونده سراپرده اش زند، كه نه نيكى ماند كه به آن كردار ورزند و نه زشتى تا از آن بازدارند!اما بعد! هان كه سوى تان بنده اى از بندگان خداى را روانيدم كه به هنگامه ى بيم نياسايد و نه آنكاى هراس از دشمنان پا پى نهد، از سوزناى آتش بر تبهكاران سوزان تر و او مالك پسر حارث از خاندان مذحج است، پس در آنچه حق را هماهنگ بود سخنش را شنويد و فرمانش را بريد، كه او شمشيرى است از شمشيرهاى خداوند، نه نيزه اى كند و نه دشنه اى نابر، پس گر فرمايدتان كه كوچيد بكوچيد و گر فرمايدتان كه نشينيد بنشينيد، كه او از فرمانم نه پاى پيش نهد و نه پاى پس كشد و نه پس ماند و نه پيش تازد، او را به شما بر خويش برترى دادم كه برايتان بس دل سوز و بر دشمن تان بس سخت گير!