خطبه 087-در بيان هلاكت مردم - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمود رضا افتخار زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 087-در بيان هلاكت مردم

از سخنان حضرتش عليه السلام
در فلسفه ى تاريخ و قانون مندى هاى حاكم بر فرا و فروشدن تمدن ها.

اما بعد! همانا كه خداوند گردن كشان روزگارى را درهم نشكند مگر تنها پس از فرجامى و برخوردارى و نابسامانى امتى از امت ها را سامان نبخشد مگر پس از سختى و گرفتارى! و در اين ميان آنچه از ستم روزگار به شما روى آورد و هر ناگوارى كه به شما پشت كند، پند و اندرز است! ولى هر دل دارى كه خردمند نيست و هر شنوايى كه هوشمند نيست و هر بيننده اى كه بينا نيست! شگفتا! و چرا نشگفتم از نابخردى اين گروه ها بر ناهمگونى برهان هاشان در آيين شان! كه نه گام در پى پيامبرى نهند و نه از كردار پيشوايى پى روند و نه به نهانى باور كنند و نه از زشتيى گذرند، در گمانه ها كردار ورزند و در پى خواهش ها روند، معروف در ميان شان همان است كه شناسند و منكر نزدشان همان است كه وازنند، گريزگه شان در دشوارى ها به خودشان است و پشتگه شان در سختى ها بر ديدگاه شان است، كه گويى هر يك شان پيشواى خويش است، در آنچه برايش رخ دهد از خويش گيرد و آنها را دستاويزهاى درستوار و علت هاى استوار پندارد!

خطبه 088-مردم پيش از بعثت

از سخنان حضرتش عليه السلام
كه نخست در آن از چگونگى جهان و جزيره در آستانه رسالت رسول گويد و آنگاه به يارانش هشدار مى دهد كه چون پدران خويش در ركاب رسول باشند...

به گاه نبود فرستادگان و درازاى نادانى امت ها و افسار گسيختگى فتنه ها و پراكندگى امور و شعله ورى جنگ ها، فرستادش، كه دنيا بس تيره و تار و گولنده آشكار، به گاه پريدگى سبزه هايش و پوكى ميوه هايش و فرورفتن آبش! حقا كه چراغ هاى رستگارى سترده و نشانه هاى تباهى پديدار بود، دنيا بر اهلش شوريده، و در چهره ى خواهانش اخم كرده بود! ميوه اش فتنه و خوراكش مردار و تن پوشش ترس و روپوشش شمشير! پس بندگان خداى! پند آموزيد! و آن روزى را ياد آوريد كه پدران و برادرانتان گروگان آن بودند و بر آن بازخواست مى شدند. به جانم سوگند كه بر شما و آنان روزگارانى ديرينه نرفته و ميان شما و آنان هنوز دهه ها و سده هايى نگذشته و امروز شما از روزى كه پشت كمرهاشان بوديد دور نيستيد! به خدا سوگند! فرستاده ى خدا چيزى نشنواندشان مگر كه من همان را شنواندم تان و گوش هاتان امروز همانى را شنود كه گوش هاشان ديروز شنيد و آنك ديده هاشان چيزى نديد و در دل هاشان چيزى جا نگرفت مگر كه من اينك همانها را به شما دهم! و به خدا سوگند! پس از آنان چيزى نبوده و نيست كه شما بدانيد و آنان ندانسته اند و چيزى نبوده و نيست كه شما داشته باشيد و آنان نداشته اند! و به خدا سوگند كه بر شما بلايى رسد كه پوز بندش شل و لگامش سست باشد! پس آنچه گوليدگان در آنند شما را نگولد، چرا كه آن فريبا تنها سايه اى است دراز تا فرجامى بس اندك!











/ 257