حضرتش عليه السلام فرمود:رشكيدن زن ناسپاسى است و رشكيدن مرد باورمندى!
حکمت 120
حضرتش عليه السلام فرمود:اسلام را چنان شناسانم كه هيچ كس پيش از من نشناسانده اش. اسلام يعنى گردن نهادن به قانونمندى ها و گردن نهادن يعنى باورمندى و باورمندى يعنى پذيرفتن و پذيرفتن يعنى زبان گشودن و زبان گشودن يعنى انجاميدن و انجاميدن يعنى كردارمندى!
حکمت 121
حضرتش عليه السلام فرمود:در شگفتم زان آزمند! به نداريى مى تازد كه زان مى گريزد و توانگريى ز دستش رود كه آن را مى جويد و در دنيا چون ناداران مى زيد و در آخرت حساب توانگران را پس مى دهد! و در شگفتم زان گردن كشى كه ديروز چكه آبى بود و فردا مردارى بود! و در شگفتم زان كه در خداوند گمان كند آنى كه آفريدگان خداى را بيند! و در شگفتم زان كه مرگ را فراموش كند آنى كه مردگان را بيند! و در شگفتم زان كه آفرينش پسين را نه باور نكند آنى كه آفرينش نخستين را بيند! و در شگفتم از آبادگر سراى ناپايدار و رهاينده ى سراى پايدار!
حکمت 122
حضرتش عليه السلام فرمود:هر كه در كردار كوتاهى كند، به اندوه گرفتار شود و آنكه در دارايى و جانش خداى را بهره اى نيست خداى را به او نيازى نباشد!
حکمت 123
حضرتش عليه السلام فرمود:سرما را در آغازش پرهيزيد و در پايانش پذيريد، كه سرما در تن ها آن كند كه در درختان، آغازش سوزاند و پايانش روياند!
حکمت 124
حضرتش عليه السلام فرمود:بزرگى آفريدگار نزدت، آفريده را در چشمت كوچك سازد!
حکمت 125
حضرتش عليه السلام فرمود:آنك كه از صفين بازمى گشت بر گورستان بالاى كوفه گذر كرد
اى نشيمنان سراى تنهايى و جايگاه هاى بى كسى و گورگه هاى تيره و تار! اى خاكيان! اى بى كسان! اى تنهايان، اى بى همدمان! شما پيشگامان پيشتاز ماييد و ما دنباله روان به شما پيوسته! خانه ها تهى شده، همسرها پيوند بسته، دارايى ها پخش گرديده! اين است گزارش آنچه نزد ماست، نزد شما چه خبر؟
آنگاه به يارانش روكرد و فرمود:هان كه گر اجازه ى سخن مى يافتند مى گفتندتان كه: »بهترين توشه پرواست«!
حکمت 126
حضرتش عليه السلام فرمود:آنك كه شنيد مردى دنيا را مى نكوهد
اى نكوهنده ى دنيا، اى گوليده به گولش، اى فريفته به پوچايش! آيا به دنيا مى فريبى وانگه مى نكوهيش؟ آيا تو گنهكارش مى دانى يا كه او گنهكارت داند؟ كى خردت را ربود، يا كى گوليدت؟ آيا به مردنگه پدران پوسيده ات يا به خوابگه مادران زير خاكت مى نكوهيش؟! چه بيماران بسيارى را كه يارى كردى و چه ناخوشان بسيارى را كه پرستارى كردى، برايشان درمان خواستى و پزشكان را بر بالين شان خواندى و بامدادى كه دارويت درمان شان نكرد و گريه ات به كارشان نيامد و نگرانيت هيچ يك شان را سودى نداد و آرزويت در او برآورده نشد، و به نيرويت مرگ از او بازنداشتى، حقا كه دنيا او را برايت پند گذاشت و مرگ گهش را مرگگهت نهاد!هان كه دنيا سراى راستى است براى هر كه راست آيدش و سراى نيك فرجامى است براى هر كه زان دريابد و سراى توانگرى است براى هر كه زان توشه گيرد و سراى اندرز است براى هر كه زان اندرز گيرد. مزگت دوستداران خداوند و نماز گه فرشتگان خداوند و فرودگه وحى خداوندى و بازار دوستان خداوند، در آن دهش را دست آوردند و بهشت را سود بردند. پس كيست آنكه نكوهدش آنى كه دنيا خود به رفتنش آگاه كند و به جداييش فرياد زند و خويش و نشيمنانش را به نابودى گزارش كند. با اندوهش برايشان اندوه را الگو گذاشت و با شاديش به شادى آرزومندشان نمود، اميد بخش و بيم آور، هراسنده و هشدارنده با خوشى شب كند و با اندوهى روز آغازد! فرداى پشيمانى كسانى نكوهندش و در روز رستخيز ديگرانى ستايندش، دنيا ياد آوردشان و ياد آوردند، گفت شان باور كردند، اندرز دادشان اندرز يافتند!
حکمت 127
حضرتش عليه السلام فرمود:هان كه خداى را فرشته اى بود كه هر روز فرياد برآرد: براى مردن زاييد و براى نابودى گرد آريد و براى ويرانى بسازيد!
حکمت 128
حضرتش عليه السلام فرمود:دنيا سراى گذرست نه سراى ماندن و در آن مردم دو گونه اند: كسى كه در آن خويش را فروشد و تباهدش و كسى كه خويش را خرد و رهايدش!