خطبه 119-بيان فضيلتهاى خود - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمود رضا افتخار زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید









خطبه 119-بيان فضيلتهاى خود

از سخنان حضرتش عليه السلام
در ارزش وجودى خويش و اندرز مردم
به خداى سوگند حقا كه رساندن پيام ها و برآوردن نويدها و همه ى آموزه ها را آموخته ام، دروازه هاى راهبرى و روشناى فرمان خداوندى نزد ما خاندان است! هان كه سرچشمه هاى آيين يكى و راه هايش استوار است، هر كه از آنها رود پيوندد و سود برد و هر كه از آنها بازماند گمرهد و پشيمان شود! براى روزى كردار ورزيد كه برايش اندوخته ها اندوخته شده، »و در آن رازها آشكار شود«، قرآن 86 / 9. و آن را كه خرد همرهش سود ندهدش، پس با جداييش از آن ناتوان تر و با نبودنش تهى دست تر است، دوزخى را پرهيزيد كه سوزايش بس تند و ژرفايش بس دور و زيورش آهن و نوشابش چرك است! هان كه ياد نيكى را كه خداوند فرازمند براى آدمى در ميان مردم گذارد، برايش بهتر از دارايى است كه براى كسى نهد كه نستايدش!

خطبه 120-درحكميت

از سخنان حضرتش عليه السلام
اندكى پيش از شهادتش اشعث پسر قيس به حضرتش گفت: ما را از پذيرش حكميت بازداشتى، آنگاه به پذيرش آن فرمان دادى و ندانيم كه كدام يك درست تر است؟! حضرتش عليه السلام دست بر دست زد و فرمود:

اين سزاى كسى است كه ريسمان راهبرى را رها كند! هان به خداى سوگند! آنك كه من به حكميت فرمودم تان، گر به ناگوارى مى بردم تان، خداى در آن خيرى نهاده بود، كه گر پاى مى ورزيديد رستگارتان مى كردم و گر كژ مى شديد استوارتان مى ساختم و گر سر مى پيچيديد پى تان مى گرفتم، حقا كه راهى بس استوار بود، ولى با كى و به چه كسى؟! مى خواهم كه به شما درمانم كه شما خود دردميد! چون كشنده ى خار پا با خار كه داند نيش خار با خار است! خدايا! پزشكان اين درد بى درمان خسته شدند و آب كشان از چاه ها با ريسمان هاى مويى فرسودند، كجايند آن گروهى كه به اسلام خوانده شدند و پذيرفتندش و قرآن را خواندند و برتابيدندش و به جهاد انگيخته شدند، چون شيدايى شتر به زادگانش شيدايش گشتند و شمشيرها از نيام بركشيدند و چار سوى زمين را دسته دسته، رسته رسته گرفتند، برخى كشته گشته و برخى رهيدند، به زندگان شاد نشدند و از مردگان سوگوار نشدند، سپيده ديدگان از گريه، تهى شكمان از روزه، خشكيده دهانان از نيايش، رنگ پريدگان از شب زنده دارى، بر چهره هاشان گرد فروتنان، آنانند برادران درگذشته ام، پس ما را سزد كه تشنه شان باشيم و بر جدايى شان افسوس خوريم، همانا كه شيطان براتان راه هايش را هموار سازد و خواهد كه آيين تان را بند از بند گشايد و به جاى همبستگى پراكندگى تان بخشد و با پراكندگى آشوب ارزانى تان دارد، از نرم آوه هايش و دم دمه هايش پرهيزيد و اندرز را از كسى پذيريد كه ارزانى تان دارد و آن را در جانهاتان جا دهيد!

/ 257