نامه 042-به عمر بن ابى سلمه
از نامه ى حضرتش عليه السلامبه عمر پسر بوسلمه مخزومى
او كارگزار حضرتش در بحرين بود كه حضرتش بر كنارش نمود و نعمان پسر عجلان زرقى را جايش گمارد
اما بعد! هان كه من نعمان پسر عجلان زرقى را بر بحرين گماردم و بر كنار كردمت بى آنكه تو را نكوهشى بود و نه بر تو سرزنشى رود، حقا كه كارگزارى را نكوييدى و سپرده را گذاردى، پس بى بدگمانى و سرزنشى و تهمتى و گناهى بازآى، هان كه خواهم سوى ستمگران شام شوم و دوست داشتم كه همرهم باشى كه تو از آنانى كه به او توان در جهاد با دشمن و بر پايى ستون آيين يارى جست. گر خداى خواهد!
نامه 043-به مصقله بن هبيره
از نامه ى حضرتش عليه السلامبه مصقله پسر هبيره ى شيبانى كارگزار حضرتش در اردشير خره اردشير خره يا اردشير خوره، يا فر اردشير يا خوره اردشير، شهر گور يا فيروزآباد فارس كنونى است.از تو كردارى رسيده ام كه گر كرده باشيش راستا كه خدايت را خشمانده اى و راهبرت را نافرمانى كرده اى، هان كه تو دستاورد مسلمانان را كه نيزه هاشان و اسب هاشان رهاورده و خون هاشان بر آن ريخته، در ميان كسانى از عرب هاى خاندانت كه گزيدنت پخشيده اى! به آنكه دانه را شكافت و انسان را آفريد سوگند كه گر اين راست باشد حقا كه خواريت را از من بينى و حقا كه ارزشت نزدم بس كاهد. پس حق پروردگارت را ناچيز مگير و دنيايت را به ويرانى آيينت مساز، تا در كردار از زيان كاران باشى!هان! مسلمانانى كه نزد تو و مايند حق شان در پخشيدن اين دستاورد يكسان است، كه نزدم آيند و گيرند و روند!