خطبه 222-خطبه اى در ذوقار
از سخنان حضرتش عليه السلامدر بزرگداشت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در ذى قار، آنك كه براى پيكار با ناكثان راهى بصره بود
پس به آنچه فرمان يافت به آن آواز داد و پيام هاى پروردگارش را رساند، پس خداى به او رخنه را چسباند و پاره را دوزاند و يگانگى ميان خويشان را، پس از دشمنى هاى جوشنده در سينه ها و كينه هاى افروخته در دل ها، پيوند داد!
خطبه 223-با عبدالله بن زمعه
از سخنان حضرتش عليه السلامبه عبدالله پسر زمعه، از پيروانش آنك كه در خلافت حضرتش نزدش آمد و از او چيزى مى خواست
هان كه اين دارايى نه مراست و نه تو را و آن تنها دستاورد جهاد مسلمانان و ره آورد شمشيرهاشان است، گر در پيكارشان همرهيدى شان، توراست مانند بهره شان، وگرنه دستاوردشان جز دهان هاشان را نشايد!
خطبه 224-در باب زيانهاى زبان
از سخنان حضرتش عليه السلامبه خواهر زاده اش جعده پسر هبيره آنك كه فرمود تا با مردم سخن گويد و او سخن گفتن نتوانست، فرمود عليه السلام:هان كه زبان پاره اى است از انسان، آنك كه نخواهد سخن يارش نبود و آنك كه زبان گشايد سخن مجالش ندهد، هان كه ماييم خداوندگاران سخن، ريشه هايش در ما استوارست و شاخسارش بر ما سايه فكند!تباهى مردم روزگارش
و دانيد، خداى آمرزدتان، كه شما در روزگارى مى زييد كه گوياى به حق در آن اندك و زبان از راستى كند و پاى بند به حق خوار، مردمش به نافرمانى سرگرم، بر چاپلوسى همساز، جوان شان بدخوى و پيرشان گنهكار و داناى شان دورو و همدم شان رياكار، كوچك شان بزرگ شان را نگرامد و توانگرشان بينواى شان را دست نگيرد!