خطبه 189-سفارش به تقوا - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

محمود رضا افتخار زاده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 189-سفارش به تقوا

از سخنان حضرتش عليه السلام
آنك كه شنيد دار و دسته معاويه به شهر انبار تاخته اند در آن ز آگاهى خداوند به جزييات گويد، آنگاه به پروا مى انگيزاند، سپس ارزش اسلام و قرآن را مى نماياند
آگاهى خداوند
فرياد درندگان را در دشت ها و گناهان بندگان را در نهانگه ها و آمد و رفت ماهيان را در سرشار درياها و فرا و فروى آب را به وزنده تندبادها داند. و مى گواهم كه محمد گزيده ى خدا و سخن گوى وحيش و فرستاده ى مهرش!

سفارش به پروا
اما بعد! هان كه من سفارش مى كنم تان به پرواى خدايى كه آفرينش تان را آغازيد، و سوى اوست بازگشتگه تان و به اوست كاميابى خواسته تان و سوى اوست پايانه ى آروزتان و سوى اوست راسته ى راه تان و سوى اوست پناهگه بيم تان. كه همانا پرواى خداست داروى درد دل هاتان و بينايى كورى روان هاتان و درمان بيمارى تن هاتان و بهبود تباهى سينه هاتان و پاكى پليدى جان هاتان و روشنى كورى ديده هاتان و رامش لرزش پريشانى تان و روشناى سياهى تاريكى تان. پس فرمانبرى خداى را تن پوش زير روپوش تان و پوشاى زير تن پوش تان و نرماى ميان دنده هاتان و بالاى سر كارهاتان و آبشخور آنكاى رسيدن تان و ميانجى پيوستن آرزوتان و سپر روز بيم تان و چراغان درون گورهاتان و رامش درازاى تنهايى تان و آرام بخش اندوه جايگه هاتان نهيد. كه فرمانبرى خدا نگهدار از مرگ گه هاى نهفته و بيمگه هاى روى دهنده و سوزاى آتش افروخته. پس هر كه پروايد سختى هاى نزديك شده از او دور شود و كارهاى ناگوار برايش گوارا بود و خيزاب هاى فشرده از او جدا شود و سختناهاى رنج آور برايش هموار گردد و دهش خشكيده بر او ريزد و مهر رميده بر او بازآيد و داده هاى فرورفته بر او جوشد و خوش بختى گمشده بر او بارد!

پس خداى را پرواييد كه به اندرزش بهره دادتان و به پيامش اندرز دادتان و بادهشش بر شما منت نهاد، پس جان هاتان را براى پرستشش هموار سازيد و فرمانبرى شايسته اش را سويش روانيد!

ارزش اسلام
هان كه اين اسلام آيين خدايى است كه براى خويش گزيدش و زير نگاهش سامانيدش، و بهترين آفريده اش را گماشتش و چارچوبش را بر دوستيش استوار ساخت و به فرامنديش آيين ها را فروآورد و به فرازمنديش ملت ها را فروهشت و به بزرگواريش دشمنانش را خوار نمود و به ياريش ستيزه گرانش را كوبيد و به استواريش پايه هاى گمرهى را ويران ساخت و آن را كه تشنه بود از آبگيرهايش سيراب كرد و آبگيرهايش را به آب كش هايش سرشار ساخت، آنگاه به گونه اى نهادش كه: دستاويزش را پارگى نه و چنبرش را گسستگى نه و پايه هايش را ويرانى نه و ستون هايش را نابودى نه و درختش را كندگى نه و درازنايش را پايانى نه و فرمان هايش را كهنگى نه و شاخ و برگش را بريدگى نه و راه هايش را تنگنايى نه و هموارهايش را ناهموارى نه و سپيدايش را سياهى نه و استواريش را كژى نه و بزرگ راهش را دشوارى نه و چراغانش را خاموشى نه و گوارايش را ناگوارى نه، كه آن پايه هايى است كه ريشه هايش در حق فرورفته و ستون هايش استوار شده و چشمه سارانى است كه سرچشمه هايش جوشد و چراغانى است كه روشنايش فروزد و نوربانى است كه روندگانش ازان پيروند و نشانه هايى است كه راه هايش به آن راست آيد و آبشخورهايى است كه در آيندگانش به آن سيراب شوند. خداى پايانه ى خشنوديش و بلنداى ستون هاى آيينش و فراناى فرمانبريش را در آن نهاده، پس آن نزد خداوند استوار پايه، بلندا ساختار، روشنا برهان، درخشان فروزش، نيرومند توان، فرازمند نوربان، توانمند پناهگاه، پس در آييدش و پيرويدش و حقش را انجاميد و در جايگه هايش نهيدش!

فرستاده ى بزرگ صلى الله عليه و آله و سلم
هان كه خداى سبحان محمد صلى الله عليه و آله و سلم را به حق برانگيخت، آنك كه پايانه ى دنيا نزديك گرديد و نشان آخرت پديدار شد و تابش روشناى دنيا تاريك گرديد و بر نشيمنانش تنگ شد و رنج هايش دشوار گرديد و نشانه هاى پايانش پيدا شد، در نوميدى از درازنايش و نزديك شدن نشانه هاى فرجامش و بريدن از نشيمنانش و جدايى از پيوسته هايش و پريشانى انگيزه هايش و پوسيدگى نشان هايش و آشكار شدن زشتى هايش و كوتاهى درازنايش!

خداى نهادش، رساناى پيامش و بزرگوارى امتش و بهار مردم روزگارش و بزرگى يارانش و سربلندى ياورانش!

قرآن گرامى
آنگاه بر او كتاب را فروييد، روشنايى كه چراغانش خموش نايد و چراغى كه فروزشش فرونايد و دريايى كه ژرفايش دست نايد و بزرگ راهى كه روانايش گمره نشود و فروزشى كه پرتوش تاريك نگردد و جداگرى كه برهانش تار نشود و روشنگرى كه پايه هايش ويران نگردد و درمانى كه ناخوشايش بيم ندهد و شكوهى كه يارانش شكسته نايند و حقى كه ياورانش خوار نايند، پس آن است كان ايمان و ميانگهش و سرچشمه هاى دانش و درياهايش و بوستان داد و جويبارانش و زير پايه هاى اسلام و ساختارش و هموارگه هاى حق و ژرفاهايش. و دريايى كه كشندگان تهى نكنندش و چشمه سارانى كه برندگان ته نكشندش و آبشخورهايى كه فروآيندگان نكاهندش و جايگه هايى كه رهش را رهروان گم نكنند و نشان هايى كه ره گذران از آن گم نشوند و فراناهايى كه روندگان از آن نگذرند. خداى نهادش، جويبارى براى تشنگى دانشمندان و بهارى براى دلهاى پژوهندگان و بزرگ راه هايى براى رهروهاى سامانندگان و دارويى كه در پى اش دردى نه و روشنايى كه همرهش تاريكى نه و ريسمانى كه آويزش استوار و پناهگهى كه فرانايش بس بلند و سربلندى براى آنكه پيرودش و رامشگهى براى آنكه درآيدش و رهنمودى براى هر كه به آن روكند و دستاويزى براى آنكه پذيردش و برهانى براى هر كه به آن گويد و گواهى براى آنكه كاربردش و نشانى براى هر كه پژوهد و زرهى براى آنكه پوشد و دانشى براى آنكه دريابد و سخنى براى آنكه گويد و دستورى براى آنكه داورى كند!

/ 257