نامه ها
نامه 001-به مردم كوفه
از نامه ى حضرتش عليه السلامبه كوفيان، آنك كه از مدينه راهى بصره بود
از بنده ى خدا، على امير مومنان به كوفيان، آن گرامى ياوران و بزرگواران عرب !اما بعد! هان كه من از سرنوشت عثمان مى آگهانم تان تا شنيدنش چون ديدنش باشد. همانا كه مردم بر او شوريدند و تنها مردى از مهاجران بودم كه خشنوديش را فزونيدم و نكوهشش را اندك نمودم و طلحه و زبير آسان ترين رفتارشان با او ترساندن و مهربانه ترين كردارشان تندى بود. و عايشه را كه با او ناروا خشمى بود، گروهى را فرمود تا كشتندش. و مردم نه از سر ناچارى و زور بلكه با خرسندى و آزادانه بيعتم كردند!و دانيد كه مدينه از نشيمنانش تهى شد و از آن دور گرديدند و ديگ جوشان سر رفت و آشوب بر پاشنه برآشفت، پس سوى فرمانده تان شتابيد و جهاد دشمن تان را پيشتازيد، گر خداى فرازمند خواهد!
نامه 002-قدردانى از اهل كوفه
از نامه ى حضرتش عليه السلامبه كوفيان پس از گشودن بصره
و خداى شما كوفيان را از سوى خاندان پيامبرتان پاداش دهدتان، بهترين پاداشى كه كردارمندان طاعتش را و سپاسمندان دهشش را مى دهد، حقا كه شنيديد و فرمانبرديد و فراخوانده شديد و پاسخ داديد!
نامه 003-به شريح قاضى
از نامه ى حضرتش عليه السلامبه شريح پسر حارث، قاضيش
روايت شده كه شريح پسر حارث، قاضى امير مومنان عليه السلام در روزگار حكومت حضرتش، سرايى به هشتاد دينار خريد. اين كار به حضرتش رسيد. شريح را خواست و به او فرمود:به من رسيده كه تو سرايى به هشتاد دينار خريده اى و برايش گواهى نامه اى نوشته اى و گواهانى در آن گواهانده اى!شريح به حضرتش گفت: چنين بوده اى امير مومنان! راوى گويد: حضرتش خشمانه به او نگريست و سپس به وى فرمود:اى شريح! هان كه به زودى كسى درآيدت كه در گواهى نامه ات ننگرد و از گواهانت نپرسدت، تا كه از آن دور راندت و به گورت تنها سپاردت. پس اى شريح! بنگر كه اين سرايى را كه خريده اى جز از آنچه از آن توست، يا پولى را كه دست آورده اى جز از روايت نباشد! كه آنك است كه تو سراى دنيا و سراى آخرت را تباهانده اى! هان كه گر تو آنكاى خريدنت آنچه را كه خريده اى، نزدم مى آمدى، برايت گواهى نامه اى اين چنين مى نگاشتم كه در خريدن اين سراى به دينارى نه بيشتر دل نمى بستى!و آن گواهى نامه اين است:»اين چيزى است كه بنده اى خوار، از مرده اى كه براى كوچيدن كنده شده خريده، از او سرايى از سراى گول، از جايگه نابودشدگان و گذرگه تباهيدگان خريده. و اين سراى را مرزهايى چهارگانه است: مرز نخست به پيامدهاى آسيب ها مى رسد و مرز دوم به پيامدهاى گرفتارى ها مى پيوندد و مرز سوم به هوس هاى مرگبار مى رسد و مرز چهارم به شيطان فريبكار مى كشد و در اين سراى در همين مرز گشايد. اين گوليده به آرزو، از اين كنده از جاى به فرجام، اين سراى را خريد به برون شدن از شكوه خرسندى و در آمدن در خوارى خواهش و كرنش. پس آنچه اين خريدار در آنچه خريده از آن بهره اى برد، بر پوساننده ى تن هاى پادشاهان و گيرنده جانهاى گردنكشان و برنده پادشاهى فرعونان چون كسرى و قيصر و تبع و حمير و آن را كه دارايى بر دارايى گرد آورد و افزود و آن را كه ساخت و استوار داشت و پيراست و آراست و اندوخت و انباشت و به گمانش براى فرزند در نظر داشت، بر اوست كه همگى را گرد آوردشان، در جايگه سزا و بازرسى و پايگه پاداش و كيفر، آنك كه كار به داورى نهايى كشد »و آنجاست كه نابكاران زيان كنند«، قرآن 40 / 78. خرد بر آن گواهد، آنك كه از بند هوس رهايد و از وابستگى دنيا رهد!«