ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
ترساندن از تكبر بدانيد كه شما در سركشى، از اندازه فراتر رفتيد و در زمين فساد انگيختيد براى آشكار كردن دشمنى با خدا و مبارزه با مومنان در محاربه، پس، از خدا بترسيد، از خدا بترسيد و از تكبر حميت و فخر جاهليت بپرهيزيد، چه، تكبر زاييده كينه است و دميد نگاه شيطان كه با آن دميدنها امتهاى باستانى و مردم قرنهاى سپرى شده را فريفت تا در تيرگى متراكم جهالت و دام ضلالت او ناپديد گشتند، تا در برابر راندنش رام شدند و به كشيدنش آرام. امرى كه دلها در آن همانندند و پيشينيان در پى يكديگر بر آن روش رفتند، و تكبرى كه سينه ها را تنگ مى كرد. ترساندن از پيروى بزرگان قوم هان پرهيز، پرهيز از پيروى سروران و بزرگانتان آنان كه از جاه و اعتبار خويش تكبر مى كنند و بالاتر از نسب خود سر مى فرازند و چيزى را كه زشت و ناپسند مى انگارند به پروردگار خود نسبت مى دهند و مى خواستند با سرنوشت عناد كنند. با نعمتهاى خدا درافتادند و دست و پنجه نرم كردند پس آنان پايه هاى بنياد تعصبند و ستونهاى اركان فتنه و تيغ سرفرازى به پدران در دوران جاهليت. پس از خدا بترسيد و در برابر نعمتهاى او بر خويش ناسپاس مباشيد و از فضل او برخود حسادت مكنيد و ا
ز فرومايگانى كه به دروغ خود را از سلاله اشراف و اغنيا مى نمايانند آنان كه آب زلال خود را با آب گل آلود آنان مى آشامند و سلامت خود را با بيمارى آنان درهم مى آميزيد و باطل ايشان را داخل حق و حقيقت خود مى كنيد، پيروى مكنيد. آنانند پايه هاى فسقها و ملازمان عصيان. ابليس آنان را به منزله شتران باركش گمراهى گرفته است و لشكرى كه به وسيله آنان به مردم حمله مى برد و ترجمانانى كه به زبان آنان سخن مى گويد تا خرد شما را بدزدد و در چشمهاتان داخل شود و در گوشهاتان بدمد پس شما را هدف تير خويش و جاى پاى و گيره دست خود قرار دهد. عبرت از پيشينيان پس، از آنچه از عذاب و صولت خدا و عقوبتها و وقايع او به مستكبرين پيش از شما رسيده است پند گيريد، از خاكى كه جبين شان بر آن نهاده شده و پهلوشان در آنجا افتاده است پند گيريد و آنسان كه از پيشامدهاى دشوار روزگار به خدا پناه مى بريد، از آنچه ايجاد تكبر كند به او پناه بريد.اگر خدا يكى از بندگانش را رخصت كبر و خودبينى مى داد همانا به پيمبران و اولياء خاص خود رخصت اين كار را مى داد اما حق سبحانه خودبينى و كبر كردن را براى آنان ناپسند دانست و براى آنان به فروتنى خشنودى كرد. پس، آنان جبين بر زمين مى نهادند و چهره ها به خاك مى آلودند و در برابر مومنان خاكسارى مى نمودند و قومى مستضعف مى بودند خدا آنان را به گرسنگى مى آزمود و به مشقت گرفتار و آزمايش مى كرد و به مواضع خوف امتحان مى فرمود و خرد و روانشان را پاكيزه ساخت. پس، خشنودى و خشم خداى را به مال و فرزند ندانيد و اينها را ملاك كار مشماريد زيرا اينها براى آزمايش است و انسان نمى داند به چه وسيله آزمايش خواهد شد و در وقت بى نيازى و قدرت امتحان خواهد شد همانا كه خداى تعالى فرمود: ايحسبون ان ما نمدهم به من مال و بنين نسارع لهم فى الخيرات بل لايشعرون (آيا چنين مى پنداريد كه آنچه از مال و فرزندان به آنان عطا مى كنيم در خوبيهاى آنان شتاب ميكنيم؟ نه نمى فهمند). (مومنون آيه 55( خداى سبحان نفوس بندگان مستكبر خود را به دوستان مستضعف خود مى آزمايد. فروتنى پيامبران موسى بن عمران و برادرش هارون با او- عليهما السلام- بر فرعون وارد
شدند جامه پشمين دربر و عصاى چوبين در دست و با او شرط كردند اگر اسلام آورد كشورش پايدار و عزتش بر دوام است. پس گفت: به اين دو تن شگفتى نمى كنيد كه دوام عزت و بقاى مملك را با من شرط مى كنند و آن دو چنانكه مى بينيد در حال تهيدستى و خوارى هستند. پس چرا دستبند طلا بر دستشان نياويخته است؟ او اين سخن را از آنرو گفت كه طلا و گردآوردن آن را بزرگ مى دانست و پشمينه و پوشيدن آن را كارى پست مى پنداشت
. و اگر خداى سبحان اراده مى فرمود تا براى آنان در مورد پيمبران خود هنگامى كه آنان را بر مى انگيخت گنجينه هاى طلا و كانهاى طلاى ناب و باغها بگشايد و پرندگان آسمان و وحوش سرزمين ها را با آنان همراه سازد، همانا چنين مى كرد، و اگر چنين مى كرد آزمايش از ميان مى رفت و جزا دادن باطل مى شد و خبرها بيمورد مى بود و براى قبول كنندگان دعوت پاداشهاى امتحان شوندگان واجب نمى شد و مومنان مستحق ثواب نيكوكاران نمى شدند و معانى براى نامها لازم نمى بود لكن خداى سبحان فرستادگان خود را در تصيميم هاشان نيرومند ساخت در آنچه چشمها از حالاتشان مى ديد ناتوان كرد با بى نيازى و قناعتى كه در دلها و چشمها را از توانگرى سرشار مى ساخت و با فقر و نيازى كه چشمها و گوشها را از آزار مى انباشت و اگر پيمبران داراى قوتى بودند كه كسى قصد تسلط بر آنان نمى كرد و داراى عزتى كه ستم نمى كشيدند و ملكى كه گردن مردان نامى به سوى آن كشيده مى شد و جهاز شتران به جانب آن ملك به عزم سفر بسته مى گرديد، همانا كه آن حال مردم را براى پند گرفتن آسانتر بود و آنان را از استكبار و خودپسندى دورتر و به علت ترسى كه بر آنان چيره مى گرديد يا به سبب رغبتى كه آنا
ن را مايل مى ساخت ايمان مى آوردند پس نيات خالص نمى بود و حسنات تقسيم مى گرديد. اما خداوند سبحان اراده فرموده است كه پيروى از پيروانش و تصديق كتابهايش و خشوع به ذاتش و تسليم به فرمانش و گردن نهادن به طاعتش امور مخصوص به او باشد و از او به شايبه اى مشوب نگردد و هر اندازه كه آزمايش بزرگتر، ثواب و جزاء بيشتر.