ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

اسدالله مبشری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اى فرزند ارجمند، در سخنان من نيكو بينديش، و بدان كه خداوند مرگ، خداوند زندگى است، و آن كه مى آفريند هم اوست كه مى ميراند، و آن كه نابود مى سازد هم اوست كه زندگى باز مى گرداند و آنكه به بلا مى آزمايد هم اوست كه از بلا مى رهاند. اين جهان پاى نگرفت جز به نعمتها و محرومى ها و رنجها آگاه نيستى. پس اگر از رويدادهاى اين جهان، دانستن نكته اى بر تو دشوار نمايد از نادانى خويش دان كه نخستين بار كه آفريده شدى چيزى از اين همه بر تو معلوم نبود، سپس بر آن آگاه گرديدى. بسا چيزها كه نمى دانستى و رايت در آن حيران بود و چشم سرگشته، اما سرانجام به آن عارف شدى. پس، به او پناه بر، و در پيشگاه او بندگى كن و به سوى او بگراى، و از او بيم دار كه تو را آفريد و روزى داد و اندامت موزون ساخت.

اى فرزند بدان كه هيچكس همچون رسول صلى الله عليه و آله از خداى خبر نداد پس، رستگارى خويش را به رهبرى او دلخوش باش. اينك، نكته اى از اندرز به تو فرو نگذاشتم و تو چندان كه بكوشى آنسان كه من به تو بينايم به خويش بينا نخواهى شد.

اى فرزند، بدان كه اگر پروردگار را شريك بودى آن شريك رسولان خود به سوى تو مى فرستادى. و نشانه هاى قدرت و چيره گى او مى ديدى، و افعال و صفاتش مى شناختى. اما پروردگار چنانكه ذات خويش را توصيف كرده است يكتاست و هيچكس در ملك با او مخالفت نتواند كرد. او جاويدان است و زوال ناپذير اول است پيش از همه كائنات بى آنكه او را آغاز و بدايت باشد و آخر است پس از همه موجودات، بى آنكه او را پايان و نهايت باشد. برتر از آن است كه احاطه دل و ديده ، ربوبيت وى را دريابد. اكنون كه اينها دانستى، پس، آنسان كه چون تويى را با آن مايه اندك، و ناچيزى مقدرت، و ناتوانى بسيار و نياز فراوان به پروردگار سزد كه كنى، در پى طاعت او باش و از كيفرش بترس و از خشمش بيم دار كه او جز به كار نيكوت فرمان نداد و جز از كردار زشت بازت نداشت.

اى فرزند همانا كه تو را از دنيا و از حال و زوال و انتقال آن آگاه كردم و از آن جهان و از آنچه اهل آن را در آنجا آماده شده است خبر دادم و داستانها بر تو فرو خواندم تا عبرت گيرى و به آن رفتار كنى. داستان آنان كه دنيا را چنانكه بايد بيازمودند، داستان مسافرانى است كه فروكش كردن در منزلى بى برگ و نوا را خوش نداشته باشند و بر آن شوند تا در سرزمينى پر نعمت و ناحيتى سرسبز فرود آيند. پس، دشوارى راه و دورى يار و سختى سفر و ناگوارى خوراك بر خود هموار سازند تا به سراى فراخ و نشستنگاه خود درآيند. از اين رو ناسازيهاى راه را رنجى نمى شمارند و انفاق مال را در آن راه زيانى نمى بينند و چيزى را دوستتر از آن ندارند كه آنان را به سر منزل نزديك سازد و راه قرارگاهشان كوتاه كند. و مثل آنان كه به دنيا فريفته شدند بر مثال گروهى است در منزلى پر نعمت نشسته كه نخواهند به وادى بى بركت و قحطى زده مقام گيرند. پس، چيزى را ناخوشتر و دشوارتر از آن نمى دانند كه رامش سراى خويش رها كنند و ناگهان به آن پايگاه تهى از نعمت فرود آيند.

اى فرزند عزيز خود را و دگران را با يك ترازو بسنج. پس، بر دگران آن پسند كه بر خود مى پسندى و چيزى را كه بر خود ناروا مى دانى بر دگران نيز ناروا دان، و آنسان كه نمى خواهى بر تو ستم كنند بر كسى ستم مكن و چنان كه از مردمان چشم نيكى دارى، نيكى كن. كارى را كه از دگران زشت مى دانى نيز از خود زشت دان و رفتارى كه چون با ديگران كنى خشنود گردى، چون با تو كنند به آن خشنود باش. آنچه ندانى، هرچند اندك دانى، مگوى. آنچه نمى پسندى كه درباره تو چنان گويند، درباره ديگران بر زبان مياور. بدان كه خودپسندى خلاف صواب است و آفت خرد. سختكوش باش و گنجورى ديگران مكن و چون به حقيقت رهنمونى شدى چندان كه مى توان در پيشگاه پروردگار فروتنى ورز.

آگاه باش كه راهى در پيش دارى به مسافت دور و به سختى دشوار ، و پيمودن آن راه را از كردار پسنديده و توشه اى چندان، كه تو را سبكبار به منزل رساند بى نياز نيستى. پس خويشتن را گرانبار مساز كه آن، مايه گرانى و ناسازى سرانجام تو گردد، و اگر از تنگدستان كسى يافتى كه توشه تو را تا رستاخيز برگيرد و فردا كه بدان نيازت افتد آن توشه به تو باز گرداند غنيمت شمار و آن بار بر پشت او نه، و اگر توانى بر آن بيفزاى كه بسا او را-بجويى و نيابى. اگر كسى از تو وام خواست و توانگر بودى غنيمت دان، تا در روزگار تنگدستى آن وام به تو باز گرداند.

/ 211